مکتب‌ های موسیقی «ایرانِ فرهنگی» در گذرِ زمان (بعد از عصر صفویه) – بخش دوم

 

 

 

موسیقی نو: موسیقی فارسمحمدرضا ممتازواحد 

 ۲ . مکتب موسیقی صفویه

حال در ادامه مکتب‌ های موسیقی، به‌مکتب موسیقی صفویه می‌پردازیم. البته به‌اختصار و اجمال، نگاهی گذرا به‌دوران پیش از صفویان خواهیم داشت.

 

 ۱.۲. کوتاه درخصوص موسیقیِ پیشاصفویه

دورانِ شُکوهِ موسیقی را دوره‌ی ساسانیان دانسته‌اند که خنیاگران در ردیف ندیمان و درباریان در طبقات سه‌گانه، حایزِ جایگاه و مرتبت بودند. بعد از اسلام و یورش اعراب و تصرف و تسخیر سرزمین ایران، موسیقی به‌سکوتی ناخواسته دعوت – و به‌عبارت بهتر، اجبار و تحمیل – شد و بعد از حدود دو سده، در دوران آلِ عباس (عباسیان) دغدغه‌های فرهنگی و ترجمه‌ی کتاب‌های بیگانه ضرورت یافت.

به‌هر طریق بعد از ورود اسلام، ایران‌زمین همواره در کشمکشِ بین حِلیّت و حُرمتِ این هنر شریف تابه‌اکنون گرفتار بوده است. در دوره‌ی ایلکانیان و تیموریان، ترویج موسیقی و بزرگداشتِ موسیقی‌دانان توسط سلاطین و رجال اهمیت پیدا کرد و این دورانِ نه‌چندان طولانی به‌عصر صفویه رسید. در دوره‌ی صفویان، موسیقی با عدم توجه بنیان‌گذارِ آن شاه اسماعیل اول و تعصب شدید شاه تهماسب مواجه شد.

در دوره‌ی شاه عباس اول، تشویق به‌هنرهای زیبا و تکریمِ اهالی فن موسیقی فزونی یافت و پس از درگذشت شاه عباس اول، این روند مجدداً سیر نزولی پیدا کرد و هنر موسیقی (به‌ویژه در اواخر صفویه و زمان سلطنت شاه‌سلطان حسین) با بی‌اعتنایی روبرو شد. به‌طوری‌که مورخان و وقایع‌نگارانی هم‌چون استاد فقید «حسن مشحون»، قرن دوازدهم قمری را به‌تاریک‌ترین قرن در تاریخِ ادب و هنرِ ایران تعبیر کرده‌اند.

علاقه مندان جهت مطالعه‌ی بیشتر درخصوص مکاتب موسیقی پیشاصفویه (مکتب‌های موسیقیِ اسکولاستیک، سیستماتیک و غیره) به‌کتاب «مکتب‌های کهن موسیقی» اثرِ پژوهشیِ ارزنده و ارزشمندِ دانشمند ارجمند «محسن حجاریان» مراجعه فرمایند.

 

 ۲.۲. تاریخ عالم‌آرای عباسی

«اسکندربیک ترکمان» منشی شاه‌عباس صفوی، مؤلفِ کتابی به‌نام «تاریخ عالم‌آرای عباسی» است که در اثرِ تألیفی‌اش، اشاراتی به‌موسیقی‌دانانِ مشهور تا عصر عباس صفوی داشته است. به‌عنوان نمونه؛ اسکندربیک از «حافظ‌احمد قزوینی» نام می‌برد که از خوانندگانِ درجه اولِ شاه‌تهماسب و شاه‌اسماعیل دوم بوده و در تحریر و گویندگیِ صدا در عصر خویش ممتاز بوده است. نکته‌ی جالب این‌که اسکندربیک نوشته است: « احمد [حافظ‌احمد قزوینی] در شیوه‌ی گویندگی و قدرتِ نوازندگی از امثال و اقران، امتیاز داشت» و در سطری دیگر نگاشته است: «حافظ‌احمد قزوینی در گویندگی طاق و در پیچش آواز [چهچهه] و نمک خوانندگی، شُهره‌ی آفاق بود».

 

 ۱.۲.۲ . فرهنگ مصطلحات رایج در مکتب موسیقی صفویه

در تفاسیرِ نوشتاری اسکندربیک، نکاتی شایانِ اهمیت و بررسی است. نخست، اطلاقِ لقبِ «حافظ» به‌موسیقی‌دانان می‌باشد که تحقیقاً در دوره صفویه کسانی که حافظِ تصنیف، قول، لحن و نغمه‌های موسیقی بوده‌اند به‌ حافظ  ملقب می‌شده‌اند. این اصطلاح [حافظ] – گویا – در ترمینولوژی (فرهنگِ مصطلحاتِ) معمولِ دوران صفویان، به‌خوانندگان اطلاق می‌شده و نوازندگانِ صِرف را «میرزا« و یا «استاد» خطاب می‌کردند.

 

همچنین منقول است که اصطلاحِ «خوانندگی» شامل آواز (اجرای اثر آوازی با متر آزاد) می‌شده و «گویندگی» را به‌تصنیف‌خوانان و ضربی‌خوانان (و یا به‌عبارتی، اجرای اثر آوازی با متر معین) اطلاق می‌کردند. به‌گونه‌ای که اسکندربیک ترکمان در مورد «حافظ‌مظفر قمی» – دیگر موسیقی‌دان آن عصر – نوشته است: «قراردادِ خاطرهاست که خوانندگی [آوازخوانی] مخصوصِ اهل خراسان و گویندگی [تصنیف‌خوانی و ضربی‌خوانی]» مخصوص اهلِ عراق است و حافظ‌مظفر اگرچه از اهالی عراق [عجم] بود اما به‌روش خراسان خوانندگی کردی و الحق در این شیوه در عراق، طاق بود.»

 

 ۳.۲ . کانون‌های موسیقی مشهور در مکتب موسیقی صفویه

ایرانِ عصر صفویه نیز چون ایرانِ امروز، حایز کانون‌های موسیقی بسیاری بوده است که برخی گسترده‌تر و پهناورتر بوده و چه‌بسا هر یک از آنان، حایزِ مراکز موسیقی هم بوده‌اند. از جمله کانون‌های مشهور در مکتب موسیقی صفویه؛ کانون موسیقی خراسان، کانون موسیقی قزوین  و کانون موسیقی عراق عجم بوده است.

 

 ۱.۳.۲ . کانون موسیقی خراسان

خراسانِ فرهنگیِ عصر صفویان که بسیار پهناورتر از خراسانِ فعلی بوده است، از جمله کانون‌های مهم هنری در ایرانِ آن روزگار و حتی عصر حاضر نیز می‌باشد که شامل مناطق خراسان، ماوراءالنهر، افغانستان و هرات بوده است. جالب این‌که کانون هنری هرات خود شامل سرفصل جداگانه‌ای است که در دوران پیشاصفویه (ایلکانیان و تیموریان) به‌نشو و نمای گسترده‌ی فرهنگی و هنری انجامیده بود.

 

۲.۳.۲ . کانون موسیقی قزوین

از جهت اهمیت این کانون هنری- موسیقایی همین‌ بس که در کتاب تاریخ عالم‌آرای عباسی، بیشترین تعداد موسیقی‌دانان شرح داده شده در کتاب مذبور، قزوینی و سپس از اهالی عراق عجم – نواحی ری، قم، کاشان و غیره – بوده‌اند. برخی صاحبنظران، قزوین – و همچنین همدان را نیز – از منطقه‌ی بزرگ عراق عجم دانسته‌اند. با تعمیق در خصوصِ سیر تحول و تطورِ پایتخت‌های سلسله‌ی صفویه، این سیر تکوینی، از اردبیل آغاز شد و پایتخت در دوره‌ی شاه تهماسب صفوی، به‌قزوین انتقال یافت.

قزوین در آن عصر به‌پیشرفت‌های قابل توجهی رسید و با توجه به‌عقبه‌ی فرهنگی- هنری‌اش (به‌خصوص هنرهای خوشنویسی، آواز و غیره) نقطه‌ی عطفی را علی‌رغم تعصبات شدید شاه تهماسب در مکتب موسیقی صفویه رقم زد که اردبیل از آن عاری و اصفهان نیز – که در زمان شاه عباس به‌عنوان پایتخت برگزیده شده بود – در سیرِ تکوینی – و نه تکاملیِ – کانون موسیقی قزوین برآمد.

 

۳.۳.۲ . کانون موسیقی عراق عجم

نواحی مرکزیِ ایران را شامل می‌شده که گویشِ غالبِ آن‌ها، زبان فارسی – حال با لهجه‌های مختلف – بوده است. موسیقی و آوازِ کلاسیک فارسی که از بطنِ زبان و ادبیات فارسی یعنی مهم‌ترین ارکان هویتی ایران زمین است، در آن مناطق و مراکز موسیقایی، رواج داشته است.

با تغییر پایتخت به‌اصفهان، کم کم، اصفهان نیز در زُمره‌ی مراکز موسیقی کانون هنری عراق عجم درآمد.

 

۴.۳.۲ . کانون موسیقی اصفهان

سیر فرهنگی و هنری- موسیقاییِ غنی اعصار گذشته (ایلکانیان و تیموریان) که از کانون هنری هرات آغاز شده بود – با انفعال مؤسس سلسله صفویه – ، در قزوین و آن کانون هنری ادامه یافت و سرانجام، کانون هنری اصفهان را بیش از پیش، اعتلاء و ارتقاء بخشید.

رویکردِ سلبی شاه‌تهماسب صفوی به‌رویکردِ ایجابی شاه‌عباس صفوی انجامید و رونقِ هر چه بیشترِ کانون هنری- موسیقی اصفهان را منجر گردید، ولی نبایستی فراموش ساخت که ریشه‌های عمیقِ کانون موسیقی اصفهان را در کانون‌های موسیقی قزوین و عراق عجم باید جُست.

 

۵.۳.۲ . موسیقی در موازنه با سبک‌های ادبی

سبک‌‌های ادبیِ معمول را در چهار سبک خراسانی، عراقی، هندی (صفوی- اصفهانی) و رجعت (قجری- تهرانی) برشمرده‌اند که برای راقم این سطور جای سئوال است که پهنه‌ی بی‌کرانِ شعر و ادبِ این دیار کهن در همین چهار سبک ادبی خلاصه شده و یا سبک‌های دیگری را هم می‌توان یافت؟! پاسخِ به‌این سئوال، برعهده‌ی ادبا و اهالی فنِ شعر و ادب فارسی است ولی نکته‌ی بسیار مهم در تقسیم‌بندیِ معمولِ فوق، عدم اطلاقِ عنوانِ مکتب می‌باشد!

به‌عبارت واضح‌تر، شعر و ادبِ این سرزمین که به‌سراسر دنیا صادر شده و به‌غیر از ایران در کشورهای بسیاری، معمولیت و مرسومیتِ زبانی و گویشی دارد، در نظرِ اهالی فنِ شعر و ادب، با مفهومِ «مکتب» خطاب نمی‌شود و آن‌را «سبک» اطلاق کرده‌اند؛ حال چگونه است که اهالیِ نغمه و اندیشمندانِ این عرصه، مفهومِ غنی مکتب را به‌جغرافیای موسیقی و گاه به‌اشخاص، تنزل داده‌اند؟!

به‌هر روی، از بحث خارج نشویم؛ به‌زعم نگارنده، همین سیرِ تحول ادبی از سبک خراسانی تا بازگشتِ به‌گذشته، درخصوصِ کانون‌های موسیقایی و سبک‌های جمعی – و نه فَردی ! – مصداق دارد و به‌صورت خیلی کلی، شش مرکز مهم «خراسانِ بزرگ» و «عراق عجم» (در مکتب‌های موسیقیِ پیشاصفویه [اسکولاستیک و سیتماتیک])، «قزوین» و «اصفهان» (در مکتب موسیقی صفویه) و «شیراز» و «تهران» (در مکتب‌های موسیقیِ پساصفویه [زندیه و قاجاریه]) را بایستی مورد تدقیق و تعمیقِ بیشتر قرار داد.

تاریخ‌نگار و تاریخ‌پژوهِ فقید، «حسن مشحون» در فرازی از کتاب ارزشمندش آورده است: «بسیاری از اساتید خواننده‌ی اخیر چون سیدباقر جندقی، شیخ‌طاهر ضیاءرثایی، حاجی‌تاج نیشابوری، علی‌خان معروف به‌نایب‌السلطنه و جناب دماوندی، به‌شیوه‌ی خراسانی خوانندگی می‌کردند. اکنون نیز می‌توان شیوه‌ی اقبال‌السلطان آذر و تا حدی میرزاعبدالله‌خان دوامی و از خوانندگان رادیو [یونس] دردشتی و حسین قوامی را مِلاکِ این روش قرار داد. در شیوه اصفهانی در این اواخر سیدرحیم خوانندگی می‌کرد و به‌شاگردانِ خویش تعلیم می‌داد. اکنون‌ تاج‌اصفهانی و ادیب‌خوانساری و بسیاری دیگر در این سبک خوانندگی می‌کنند».

 

۴.۲ . جمع‌بندی

تعدادی از موسیقی‌دانانِ عصر صفویه به‌نقل قول از کتاب ترکمان‌بیک منشی ذکر شد. و اما از مهم‌ترین و معروف‌ترین اهالی نغمه‌ی آن دوران که در کتب و رسالات درج گشته است، «ملاعبدالجواد خالق‌اصفهانی» است که اولین بار، راقم این سطور نام ایشان را از «داریوش پیرنیاکان» (نوازنده و مدرس تار و سه‌تار) شنید. جالب این‌که تکوین و تکاملِ سازِ تارِ فعلی و قدیمی‌ترین نوازندگانِ آن‌را از عصر صفویه (خالق اصفهانی و «رضاالدین شیرازی») بایستی ردیابی کرد. هرچند که در آن عصر آن‌را، شش‌تار (و حتی چهارتار) خطاب می‌کرده‌اند.

«ادوارد براون» نیز در سفرنامه خود از موسیقی‌دانانِ دیگری نام‌برده است از جمله: «ابراهیم‌میرزا (برادر شاه‌اسماعیل‌ِدوم صفوی)، حافظ‌جلاجل باخرزی، میرزامحمد کمانچه‌ای، شهسوار چهارتاری، میرزاحسین تنبوره‌ای و سلطان‌محمد چنگی».

که در این میان «حافظ‌جَلاجِل باخَرزی» در تاریخ عالم‌آرای عباسی نیز به‌این مضمون شرح حال گشته است: «حافظ‌جَلاجِل، خوانندگی و گویندگی را جمع‌ کرده در هر شیوه، مرتبه‌ی کمال داشت».

نتیجه این‌که؛ مکتبِ موسیقی صفویه را بایستی برآیند و نقطه‌ی ثِقلِ مکتب‌های موسیقیِ پیشاصفویه [اسکولاستیک و سیستماتیک] و مکتب‌های موسیقیِ پساصفویه [زندیه و قاجاریه] تلقی کرد. هرچند که گُسستِ میان “علم” و “عمل” از مکتب موسیقی صفویه آغاز شد و در کانون موسیقی اصفهان، این انفصال و انقطاع، به‌اوج رسید. (ادامه دارد)

 

مکتب‌های موسیقیِ «ایرانِ فرهنگی» در گذرِ زمان (بعد از عصر صفویه) – بخش دوم