رنج کشیدند که موسیقی این سرزمین، اصیل بماند، پابرجا و همیشگی

 

موسیقی نو؛ میثم امیراصلانی

در این مطلب، در همین محدودواژگان به تحریر درآمده، سعی شده دردی را مطرح کنیم به امید یافتن دوایی. بگذارید از اینجا آغاز کنم. از حدود ۲۰۰ سال پیش. از آن موقع که در هر گوشه این کشور هنرخیز و هنرمندپرور، موسیقی خاص و ویژه آن خطه وجود داشت. گیلان نواها و آواهای خود را داشت و خوزستان نغمات خود را. سیستانی ها سیستانی می نواختند و می خواندند و کردها تصانیف خود را در اذهان شنونده به ثبت می رساندند. شاید آن زمان چیزی به نام موسیقی اصیل و ملی  هنوز تعریفی نداشت. استادانی آمدند و دستگاههای موسیقی ایرانی را با چندین زیرمجموعه به ثبت رساندند. البته با خون دلها. هفت دستگاه موسیقی و چند آواز و چندین گوشه. گوشه ها آواهایی نبودند جز همین ملودی ها و آواهای منطقه ای و قومی و تلفیق و تنظیم آن ها.

/

/

با مقدمه کوتاه  بالا می خواهم سوالی مطرح کنم. از موسیقی اصیل و ملی ایران چه خبر؟!!

در دهه های مختلف، موسیقی ما تحت تاثیر موسیقی کشورهای دیگر قرار گرفته و یا یک سبک خاص موسیقی که در بیشتر کشورها از محبوبیت بالایی برخوردار بوده، در ایران نیز اجرا شده و در هر زمان، مخاطبان خود را داشته است. مثلا در دهه چهل و پنجاه شمسی که نوعی موسیقی راک و پاپ اروپایی و آمریکایی مورد توجه هنرمندان و جوانان ایران قرار گرفت. سبک هایی که به همراه تغییر لباس و ظاهر جوانان وارد این سرزمین شدند. کاباراه ها و برخی سالن های شهرها به ویژه پایتخت، در اختیار گروه ها و تماشاچیان موزیک های متفاوت و جدیدالورود قرار می گرفتند و به همراه توسعه شهری و تکنولوژیک شدن کشور و تغییر فرهنگ، رد و نشان تغییر علاقه مندی های هنری را هم می شد به خوبی مشاهده کرد.

/

/

اما در همان سال های به اصطلاح متجدد شدن کشور و مدرن شدن اجزای مختلف، موسیقی ای که از آن به عنوان موسیقی اصیل ایرانی یاد می کنیم کمتر مورد دستکاری قرار گرفت و جایگاه ویژه خود را داشت. چنانچه در تاریخ می خوانیم و در ویدئوهای ثبت شده می بینیم، در جشن هنر شیراز یا جشن های دوهزار و پانصد ساله، این موسیقی اصیل ایرانی است که در نوبت های مختلف و با حجم بالای مخاطب اجرا می شده است. در آن سال ها و حتی دهه های بعد، استادان زیادی تلاش کردند که این موسیقی با بالاترین کیفیت به حیات خود ادامه دهد. بعد از انقلاب سال ۵۷ نیز به دلیل نزدیکیِ پسند حکومت، حمایت از موسیقی ایرانی به معنای اخص کلمه همیشه وجود داشته است. این حمایت شامل اختصاص سالن های مجهز، دادن مجوز کنسرت و آلبوم، پخش آثار موسیقیایی از صدا و سیما، دعوت از هنرمندان در برنامه های رادیویی و تلویزونی و جشن ها و مناسبت های دولتی و … می شده است.

 

ورود ناخوشایند بخش خصوصی

اما از جایی به بعد، از جایی که بخش خصوصی وارد جریان موسیقی و کنسرت ها شد، سیاست گذاری ها تغییر کرد. موسیقی ای که اولویت اول بسیاری از مردم و حتی حکومت بود به محاق رفت و حتی در صدا و سیما نیز کمتر دیده و شنیده شد. سالن های مجهز، با ظرفیت بالای مخاطب به کنسرت های خواننده های پاپی اختصاص پیدا کرد که حتی بعضی شان روی صحنه فالش می خواندند. خواننده هایی که صدای خوب و درست خواندن، الویت چندم برای انتخابشان بود. چهره جذاب و دختر پسند، اندام متناسب و تیپ ظاهری و مدل لباس پوشیدن خواننده ها شد ملاک برای قرارداد آلبوم و کنسرت. این که در ابتدای مطلب به  درد اشاره کردیم، منظور همین تغییر فاز سیاست های موسیقی کشور است. بنا بر یک جستجو در اخبار موسیقی، درمیابیم که روزانه حدود ۱۰۰۰ ترک موسیقی در وزارت ارشاد مجوز دریافت می کنند. می شود گفت هزاران جوان امیدوار، رویای خواننده شدن در سطح خواننده های مشهور را در سر می پرورانند و حتی هزینه می کنند و زمان صرف می کنند تا به آن حد از شهرت و در نهایت درآمد برسند.

/

/

چه می شود که نمی شود؟

اما چه می شود که نمی شود؟ یکی از دلایل این است که معیار موسیقی خوب و بد دیگر قابل تمیز نیست. بی مایگی شعرها، ملودی ها، تنظیم ها و در نهایت خوانندگی بسیاری از مشهورها، این تصور غلط را در ذهن هزاران جوان ایجاد می کند که آن ها هم می توانند. بدون سواد و علم موسیقی و یا صدای ویژه ای که حس متفاوتی را در مخاطب برانگیزاند. نگاهی به کنسرت های چند سال اخیر بیندازیم. هر ساله چند کنسرت موسیقی اصیل ایرانی و چند موسیقی پاپ به روی صحنه رفته است. درصد فراوانیشان قابل مقایسه نیست. حتی کنسرت خواننده هایی که آن ها را با موسیقی سنتی و اصیل می شناسیم هم با آثاری که به پاپ نزدیک بوده اند برگزار شده است. آن ها هم می دانند اگر بخواهند جایگاه و محبوبتشان را در بین مردم حفظ کنند، باید از آن فضای غیرقابل تغییر و استادپسند دور شوند و به علاقه مخاطب نوجوان و جوانِ پاپِ دم دستی پسند نزدیک شوند. این موضوع بیشتر در مورد خواننده های نامدار و مشهور است، در مورد بعضی گروه ها و خواننده های کم نام و نشان که خیلی اسف انگیزتر است. آن ها به حفظ مسیر هنری خود در موسیقی اصیل پافشاری دارند، جریان حاکم یا بهتر بگوییم مافیای حاکم بر موسیقی هم در بی محلی به آن ها پافشاری.

 

سطحی ها در اوج و اصیل ها در انزوا

روز به روز همه چیز از جمله موسیقی سطحی و دم دستی می شود و روز به روز مخاطب سطحی پسند که اصلا دوست ندارد تفکر کند و به عمق وجود خویش رود، بیشتر! وقتی چند سالن چندهزار نفری در پایتخت کشور، فقط به موسیقی پاپ اختصاص داده می شود، وقتی یک رادیوی اختصاصی بیشتر از آثار پاپ امروزی پخش می کند، وقتی در ساعات و مناسبت های پربیننده در تلویزیون بیشتر از همین خواننده ها دعوت می شود، وقتی تیتراژ بیشتر سریال ها و برنامه ها با همین دست موسیقی طراحی می شود، وقتی ساعات طلایی و بهترین سالن ها در جشنواره موسیقی فجر به خواننده هایی با آثار صرفا مشهور نه فاخر اختصاص می یابد و … دیگر باید با فانوس دنبال موسیقی ای بگردیم که قرن ها برای آن زحمت کشیده شده. موسیقی ای که استادانش زمانی که امکان ضبط و نگهداری یک اثر در کشور وجود نداشت، به بلاد دور سفر می کردند ، در سرما و گرما و در استودیوهای کشورهای دیگر، آثارشان را ضبط می کردند. آن ها رنج کشیدند که هنر موسیقی این سرزمین، اصیل بماند. پابرجا و همیشگی. اما دریغ…

.