یک گفتگوی قدیمی با استاد غلامحسین بنان

 

 موسیقی ما زبان ماست، ادبیات ماست. این را باید حفظ کنیم البته با متدهایی که با موسیقی علمی کمی تطبیق داشته باشد. یعنی باید بهترش کنیم و از این حالت یکنواختی و حزن و غم کمی خارجش سازیم.

اردیبهشت ۱۲۹۰در تهران زاده شد. از شش سالگی به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت. اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی و سومین استادش مرحوم ناصر سیف بوده‌اند.

صدای غلامحسین بنان از سال ۱۳۲۱، از رادیو به گوش مردم ایران رسید و این آغازی بود برای معرفی یکی از ماندگارترین خوانندگان موسیقی سنتی در ایران. در همین زمان استاد روح‌الله خالقی او را در ارکستر انجمن موسیقی شرکت داد. در طول فعالیت هنری خود، حدود ۳۵۰ آهنگ اجرا کرد. یکی از ویژگی‌های صدای او زیر و بم‌ها و تحریرهای او بود.

در سال ۱۳۳۲ به پیشنهاد مرحوم خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول شد. در سال ۱۳۳۴ هم رئیس شورای موسیقی رادیو شد. از ماندگارترین ترانه‌های بنان می‌توان به «آهنگ آذربایجان»، «آمدی جانم به قربانت»، «یار رمیده» و «الهه ناز» اشاره کرد.

گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید مربوط است به سال ۱۳۵۴ زمانی که استاد از رادیو قهر کرده بود. برنامه‌سازان برنامه «گلچین رادیو» از رادیو ایران به خانه‌اش می‌روند به مناسبت سالگرد تاسیس رادیو هم که شده او را به گفت‌وگو دعوت می‌کنند.

بنان درباره ورود به دنیای موسیقی می‌گوید: «من از بچگی در خانواده‌ام ساز و موسیقی بود و همیشه یادم هست در خانه پیانو داشتیم، ارگ داشتیم و خواهرهای من هم ساز می‌زدند. از همان دوران ذوق پیدا کردم و کار با اساتید قدیمی را شروع کردم البته یواشکی و از ترس پدرم درس هم می‌خواندم بعد یواش یواش معلمان جدید پیدا می‌کردم و از هر کدام چیزی یاد می‌گرفتم یا از قدما چیزی گوش می‌کردم و به من توضیح می‌دادند که اسمش چیست و بالاخره در یک تصادفی برخوردم به آقای کلنل وزیری و روح الله خالقی. این بود که یک مدتی در انجمن موسیقی ملی و هنرستان موسیقی ملی بودم که آقای کلنل وزیری و آقای خالقی هم آنجا بودند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و دیرتر از هم دوره‌ای هایم به روی صحنه آمدم چون مدتی خوزستان بودم، بعد شروع کردم به کار کردن در رادیو.»

 

 راجع به رادیو و قبل از رادیو برایمان بگویید؟

من قبل از رادیو فعالیت داشتم اما رادیو نبود. برای دوستان در بعضی جلسات خصوصی برای اینکه تمرینی داشته باشم، می‌خواندم تا اینکه شهریور ۲۰ وقتی رادیو افتتاح شد وارد اینکار شدم البته آن زمان من ماموریت خوزستان را داشتم. سال ۱۳۱۹ رادیو افتتاح شد اما من ۹ ماه دیرتر از آقایان به رادیو آمدم.

اولین مرد خواننده‌ای که به رادیو آمد «ادیب خوانساری» بود که مورد احترام من هستند و خواهد بود و بعد هم «عبدالعلی وزیری» آمد و بعد از آن خانم روحبخش و خانم قمرملوک وزیری و خانم ملوک ضرابی که مثل همین الان به صورت افتخاری در اعیاد در رادیو شرکت می‌کرد. عرض کردم  به خاطر ماموریتی که در خوزستان داشتم کار در رادیو را دیرتر شروع کردم و در آن زمان استاد ادیب خوانساری که من هم به خودشان و هم به کار و سبکشان علاقه دارم بسیار با قدرت حضور داشتند. از هم نسل های خودم هم قوامی به لحاظ صدا و کار قدرت فوق العاده‌ای آن زمان داشت.

ماموریتم که تمام شد و به تهران آمدم، آقای وزیری، رییس اداره کل هنرستان موسیقی آن زمان از من دعوت کرد که به رادیو بیایم و من هم این دعوت را قبول کردم. هرگز یادم نمی‌رود اولین حقوقم به عنوان یک خواننده درجه یک ۱۰۰ تومان بود. من ابتدا در کنسرت مرحوم سنجری بزرگ، پدر حشمت سنجری فعالیت می‌کردم و بعد از آن که متوجه شدم در ارکستر باید چه کارهایی انجام دهم، پیش مرحوم آقای خالقی رفتم و در ارکستر ایشان فعالیت می‌کردم تا اینکه ایشان فوت کردند. آقای خالقی حق بزرگی بر گردن من دارند چون من شهرتم را مدیون آقای خالقی هستم.

 

اولین ترانه‌ای که خواندید چی بود؟

اولین ترانه را در اصفهان خواندم و الان اسمش خاطرم نیست، خانم ملوک ضرابی ابتدا این ترانه را خوانده بود و بعد از من خواستند به صورت آزمایشی آن را بخوانم و من هم آن را خواندم. هیچ یادم نمی‌آید چی بود ولی فکر می‌کنم مال آقای سنجری بود.

معروف‌ترین ترانه‌ای که شما اجرا کردید و در گذشته شنونده‌ها آن را می‌خواستند و الان نیز آن را می‌خواهند آهنگی به نام «الهه ناز» و برای آقای محسنی است.

آقای اکبر محسنی خیلی با من رفیق است و همیشه با هم در ارکستر همکار بودیم. یک روز به من گفتند آقای بنان من این آهنگ را به یکی دو تا خانم دادم خواندند اما لانسه نشده و پولی هم از آن در نیامده، این را خواهش می‌کنم تو بخوان! من خواندم و پولی گرفتیم. (با خنده)

 

چه سالی آن را اجرا کردید؟

۱۷ – ۱۸ سال قبل.

 

آهنگ دیگری هست برای مرحوم مرتضی محجوبی به نام «من از روز ازل…» شما اول آن را اجرا کردید یا کسی دیگر؟ چه طور شد اینکار تقسیم شد؟

در جاهای دیگر یک آهنگ را افراد مختلف اجرا می‌کنند اما اینجا بعضی‌ها فکر می‌کنند آهنگی که من خواندم را نباید کس دیگری بخواند در حالی که باید بخواند، هر کس یک بویی می‌دهد و هرکس یک جور دیگر آهنگ را در می‌آورد. این بود که یکی از خواننده‌ها به پیرنیا گفت من از این آهنگ خوشم می‌آید و پیرنیا گفت ببینید بنان موافقت می‌کند و من هم گفتم هر آهنگی من خواندم و ایشان دلش خواست، بخواند. شعر اینکار برای رهی معیری است که از رفقای خوب و وارسته من بود.

 

هیچ خاطره قشنگی از دوران فعالیت‌تان در رادیو دارید؟

یک زمانی من جوان و شلوغ بودم؛ فرض کنید که فردا در رادیو اجرا داشتیم و یکی از رفقا می‌گفت بیا تا کرج برویم و برگردیم. ما رفتیم و بالاتر و بالاتر، سر از رشت درآوردیم! شب هم ماندیم فردا با عجله آمدیم، نفسم بند آمده بود و همسرم هم خبر نداشت من رفتم و چرا شب نیامدم همینکه داشتم شروع به خواندن می‌کردم و چشمم به اتاق فرمان افتاد، دیدم همسرم آنجا ایستاده است و من شعر را عوضی خواندم! باید می گفتم «به تماشای درخت و چمنش حاجت نیست…هر که در خانه چو تو سرو روانی دارد» گفتم «چمن درخت…درخت چمن». همه اپراتورها خنده‌شان گرفته بود.

 

از آهنگسازان زمان شما چه کسانی در اوج بودند؟

مرتضی محبوبی در درجه اعلا بود و بعد مرحوم خالقی و فرقش هم این بود که آهنگ‌هایی که آقای خالقی می‌ساخت، هارمونی هم همراه کار بود و اینکارها را خودش می‌کرد و به یک عده‌ای هم هارمونی کردن را یاد داد و امروز هم به غیر از جواد معروفی و علی تجویدی اکثرا آهنگسازها هارمونی آهنگ هایشان را خودشان نمی‌نویسند.

گمان نمی‌کنم کسی طراحی آقای علی تجویدی را در آهنگ ساختن داشته باشد. در کنار اینکه صدایش نیز خوب است و خوب ترانه می‌سازد. خاطرم هست مرحوم رهی معیری به او می‌گفت تو خودت که آنقدر خوب ترانه می‌سازی شعرش را هم خودت بگو، ولی تجویدی می‌گفت نه. من ممکن است شکست بخورم و بگویند چرا آهنگ‌ساز خودش ترانه ساخت. این بود که خواهش می کرد رهی معیری برایش اینکار را انجام دهد. تجویدی آهنگ خیلی خوبی نیز برای من ساخت به نام «مرا عاشقی شیدا…» بهترین آهنگی بود که خواندم و خود تجویدی هم وقتی این نوار تمام شد آن را روی سرش گذاشت و آن را بوسید. واقعا مرد حق شناسی است.

 

در مورد کلاس‌هایی که داشتین و شاگرد‌های که تربیت کردین کمی توضیح بدید؟

کلاس‌هایی که برای مدرسه هنرستان عالی موسیقی بود، یک بحث دیگری داشت؛ رسمی بود، مثل همه مدارس سر یک ساعتی می‌آمدن و سر ساعت ساعت چهار که زنگ می‌خورد می‌رفتند منزل؛ هم خانم بودند و هم آقا…

از شاگردهایی هم آقای ابراهیمی هستن که الان در هنرهای زیبا سه تار و تار می زنند. ایشان صدای خوبی دارد که کارش را رهاکرد و رفت سراغ سه تار و بعد هم کلا رها کرد. شاگردهای زیادی بودند که باهاشان کار کردم که متاسفانه خیلی هاشان رها کردند و رفتند و در رادیو نماندند.

 

در مورد موسیقی ایرانی، آواز خواندن، در مورد کار جوان‌ها و در مورد کار افرادی که در زمینه موسیقی کلاسیک ایرانی دارند، فعالیت میکنند صحبتی دارید؟

عرض کنم حضورتان موسیقی ما زبان ماست، ادبیات ماست. این را باید حفظ کنیم البته با متدهایی که با موسیقی علمی کمی تطبیق داشته باشد. یعنی باید بهترش کنیم و از این حالت یکنواختی و حزن و غم کمی خارجش سازیم. راه دیگری هم نیست برای اینکه ما دیدیم و شنیدیم اروپاییان که در موسیقی اصیل هستند نه این هایی که برای کوچه بازارشان کار می‌کنند، آنها عقیده دارند که ریشه موسیقی‌شان، ریشه موسیقی ماست و موسیقی‌شان از موسیقی ما سرچشمه گرفته است ولی آنها کار کردند و فعالیت کردند وما کار نکردیم؛ آنها موسیقی خود را حفظ کردند و ما نکردیم.

 

آقای بنان من فکر نمی‌کنم شما تا به حال  کار بد ضبط کرده باشید چون تمام کارهای شما زیبا و شنیدنی است اما  به نظر خودتان بهترین کار شما کدام کار بوده است؟

والا قدیم قبل از اینکه من در رادیو باشم وقتی در کنسرت ها بودم، کنسرت‌های انجمن موسیقی  و آهنگ های  خیلی خوبی از آقای وزیری خواندم  ولی اخیرا کارهایی که خیلی دوست داشتم که در رادیو دیگر عرضه شد و آن زمان نبود، یکی  کار آقای وزیری بود؛ «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا…»  یکی  هم آهنگی در سه‌گاه برای آقای تجویدی است که خیلی دوستش دارم و  البته خودشان هم خیلی دوست دارم؛ «مرا عاشقی شیدا مست و بی پروا تو کردی / مرا عاقبت رسوا  فارغ از دنیا تو کردی…»