محسن احمدوندی، دکتر زبان و ادبیات فارسی، از غلط خواندن اشعار مولانا، به عنوان یکی از اشکالات عمده رویکرد اهالی موسیقی به این شاعر بزرگ پارسی گو یاد کرد.
به گزارش موسیقی نو به نقل از نرگس کیانی خبرنگار خبرآنلاین، هشتم مهر، سالروز بزرگداشت مولانا بود که به همین مناسبت، گفتوگویی با دکتر احمد تمیمداری انجام دادیم و او از شناخت ناقص چهرههای هنری و سینمایی جهان غرب از «رومی» سخن گفت. آن گفتوگو، نظرها و واکنشهای مختلفی را برانگیخت و بسیاری از این واقعیت گفتند که مولانا، در بین هم زبانهای خودش و ایرانیها هم چندان به درستی شناخته نشده است. از جمله اینکه حتی مولانا در بین نخبگان و هنرمندان ایرانی، به جایگاه بلند خود دست نیافته است و اهالی موسیقی و گاه خوانندگان سرشناس هم، شعرهای او را به اشتباه میخوانند.
برهمین اساس، سراغِ دکتر محسن احمدوندی، رفتیم و از او پرسیدیم «میزان توجه اهالی موسیقی ایرانی به اشعار مولانا نسبت به دیگر شعرای فارسیزبان چه اندازه است». همچنین نظر او را نسبت به خواندن شعرهای مولانا در موسیقی تلفیقی جویا شدیم.
احمدوندی با آسیبشناسی این حوزه، از عدم تناسب محتوا و مضمون شعر با آهنگی که برای آن ساخته میشود و غلطخوانیهای خوانندگان و دخل و تصرفهای نابهجای آنها در اشعار مولانا، به عنوان دو اشکال عمده انتقاد کرد.
حاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
میزان توجه اهالی موسیقی ایرانی به اشعار مولانا نسبت به دیگر شعرای فارسیزبان چه اندازه است؟
اگر به موسیقی ایرانی در یک قرن اخیر بنگریم میبینیم که در نیمه نخست قرن، میزان تلفیق اشعار مولانا با موسیقی نسبت به شاعرانی چون سعدی و حافظ بسیار ناچیز بوده و در نیمه دوم آن، روندی افزایشی داشته است. تا دهه پنجاه جز در چند آواز و تصنیف، نشانی از شعر مولانا نیست. شاید برای کمتوجهی خوانندگان ایرانی به شعر مولانا در نیمه نخست قرن، دو دلیل عمده بتوان برشمرد. یکی اینکه «مثنوی» (تصحیح نیکلسون، ۱۳۳۶) و «کلیات شمس» (تصحیح فروزانفر بین سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۵) بسیار دیرهنگامتر از دیوان حافظ (تصحیح خلخالی، ۱۳۰۶) و دیوان سعدی (تصحیح فروغی، ۱۳۱۶) چاپ شد و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. دیگر اینکه فضای عرفانی، سیالیت معنا و ابهام هنری اشعار مولانا مخاطب خاص خود را میطلبید و با شعر ساده و همهفهمترِ سعدی و حافظ فرق داشت.
عبدالوهاب شهیدی در تصنیف «بی همگان به سر شود»، به شکل عجیبی واژه «زُلال» را در بیت «جاه و جلال من تویی، مُلکَت و مال من تویی/ آب زُلال من تویی، بی تو به سر نمیشود» «زَلال» تلفظ میکند!
گویا نخستین کسی که از شعر مولانا در آواز ایرانی استفاده کرد، علینقی وزیری بود. بعدتر عبدالعلی وزیری، پسرعموی علینقی وزیری، در برنامه شماره ۲۳۸ «گلهای رنگارنگ» ابیات آغازین «مثنوی» مولانا را به آواز خواند. سپس عبدالوهاب شهیدی در سال ۱۳۴۸ به سراغ «کلیات شمس» رفت و غزل «بیهمگان به سر شود» را اجرا کرد؛ تصنیفی که بسیار مورد توجه قرار گرفت و بارها از سوی خوانندگان متعدد در سالهای بعد بازخوانی شد.
در دهه پنجاه، خوانندهای ظهور کرد که ارادت ویژهای به مولانا داشت و او کسی نبود جز شهرام ناظری. همانگونه که گفتیم تا قبل از ناظری میزان تلفیق اشعار مولانا با موسیقی ایرانی بسیار محدود بود؛ اما ناظری محور کارهایش را اشعار مولانا قرار داد و بیشترین سهم را در تلفیق شعر مولانا با موسیقی و آواز ایرانی داشت. او در سال ۱۳۵۸ آلبوم «مثنوی موسی و شبان» را خواند. اشعار این آلبوم برگرفته از «مثنوی» بود و انتقادات فراوانی را متوجه او کرد. بخشی از این انتقادات به این برمیگشت که اهالی موسیقی اشعار «مثنوی» را مناسب تلفیق با ساز و آواز ایرانی نمیدانستند و تاحدودی هم حق داشتند، زیرا زبان و بیان تعلیمی مولانا در «مثنوی» برخلاف غزلیات ثقیل و سنگین است و از قابلیتهای موسیقایی چندانی برخوردار نیست.
با وجود این، ناظری راه خود را ادامه داد و در سال ۱۳۶۳ به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا، آلبوم «یادگار دوست» را منتشر کرد و در آن تعدادی از رباعیات مولانا را خواند، آلبومی که بهحق باید آن را یکی از بهترین آثار او دانست. ناظری در طول این چند دهه کمتر آلبومی منتشر کرده که در آن از شعر مولانا استفاده نکرده باشد. او برجستهترین خواننده ایرانی است که اشعار مولانا را به شکلی وسیع وارد قلمرو موسیقی و آواز ایرانی کرده است. به نظرم یکی از دلایل شیفتگی ناظری به اشعار مولانا و بهرهگیری وسیع او از آنها در آثارش، به آشنایی او با موسیقی خانقاهی و حشر و نشرش با دراویش اهل حق غرب کشور برمیگردد. میدانیم که مولانا مهمترین شاعر در نظام خانقاهی ما بوده است و اشعار او از قدیمالایام در نزد اهل ذوق و اصحاب خانقاه رواج داشته و به تناسب مجالس سماع از آنها بهره میبردهاند. پرورش یافتن ناظری در چنین حال و هوایی قطعا در ارادت او به مولانا و اشعارش بیتأثیر نبوده است.
همزمان با نخستین آلبومهای شهرام ناظری، شعر مولانا اندک اندک جایگاه خود را در موسیقی ایرانی باز کرد. در همین سالها محمدرضا شجریان مناجات «این دهان بستی دهانی باز شد» (۱۳۵۸) را برای افطارهای ماه رمضان خواند؛ آوازی در مایه افشاری که اشعار آن برگرفته از دفتر پنجم «مثنوی» بود و به دلیل پخش آن در لحظات ملکوتی اذان مغرب به یکی از خاطرهانگیزترین و معنویترین آوازها برای ما ایرانیان بدل شد.
محمدرضا شجریان بعدها در آلبوم «سرّ عشق» (۱۳۶۵) تصنیف «بیقرارم»، در آلبوم «نوا و مرکبخوانی» (۱۳۶۵) تصنیف «جان جهان»، در آلبوم «دود عود» (۱۳۶۶) تصنیف «دود عود»، در آلبوم «دل مجنون» (۱۳۶۹) تصنیف «صنما»، در آلبوم «در خیال» (۱۳۷۵) تصنیف «در خیال»، در آلبوم «بی تو به سر نمیشود» (۱۳۸۱) تصنیف «بی تو به سر نمیشود» و در آلبوم «رندان مست» (۱۳۸۸) تصنیف «رندان مست» نیز از غزلهای مولانا بهره برد.
علیرضا افتخاری از دیگر خوانندگانی بود که در همین سالها وارد حوزه موسیقی شد. او در آلبوم «همتای آفتاب» (۱۳۶۴) ابیاتی از نینامه را خواند و در آلبوم «غریبستان» (۱۳۷۰) چند غزل از غزلیات شمس را اجرا کرد.
چنان که میبینیم در دو دهه پنجاه و شصت استفاده از شعر مولانا در آواز ایرانی وسعت فراوانی مییابد و من دلایل این مسئله را در دو چیز میدانم: دلیل نخست را باید در تغییرات اجتماعی ـ سیاسی متأثر از انقلاب و مصائب جنگ جستوجو کرد که زمینه را برای ظهور گرایشهای عرفانی و بهتبع روی آوردن به اشعار مولانا فراهم کرد. دلیل دوم محدودیتهایی بود که در این سالها بر موسیقی اعمال شد و از میان انواع موسیقی، تنها موسیقی سنتی امکان بالیدن یافت. طبیعی بود که موسیقی سنتی نیز که تا این سالها از شعر شاعرانی چون سعدی و حافظ به کرات بهره برده بود، حالا لااقل برای ایجاد تنوع در کلام هم که شده به سراغ شاعری برود که کمتر بدان توجه شده بود و چه شاعری بهتر از مولانا.
در دهههای بعد، اشعار مولانا جای خود را در موسیقی ایرانی کاملا باز کرد و خوانندگان سنتی جوانتری چون همایون شجریان، محمد معتمدی، علیرضا قربانی و سالار عقیلی نیز بهتبع نسل قبل از اشعار مولانا در کارهای خود استفاده کردند و حتی با باز شدن فضای فرهنگی در چند دهه اخیر و رشد سبکهای مختلف موسیقی، خوانندگان پاپ و راک و تلفیقی ازجمله روزبه نعمتاللهی، محسن چاوشی، رضا یزدانی و محسن نامجو نیز به استفاده از شعر مولانا در آهنگهای خود روی آوردند.
همچنین لازم میدانم از شکلگیری جشنوارههای موسیقی با محوریت اشعار مولانا در سالهای اخیر یاد کنم، ازجمله «جشنواره ملی موسیقی شمس و مولانا» که تاکنون چهار دوره آن برگزار شده است و «جشنواره موسیقی مرواریدهای مولانا» که اردیبهشت امسال نخستین دوره آن برگزار شد. جشنوارههایی که میتوانند به معرفی چهرههای جدیدی در عرصه موسیقی با حالوهوای افکار و اندیشههای مولانا منجر شوند.
برخی با تلفیق شعر مولانا با بسیاری از سبکهای موسیقی موافق نیستند. نظر شما دراینباره چیست؟
ما در دنیای هنر با سلایق و علایق متنوعی روبهرو هستیم. باید فضای فرهنگی کشور به گونهای باشد که بشود برای سلیقههای مختلف، محصول فرهنگی تولید کرد. بسیاری از دوستان من که عاشق موسیقی سنتی و ادبیات کلاسیک هستند، گاهی از درِ مخالفت وارد میشوند و همراهی شعر فاخر کلاسیک با برخی سبکهای مدرنِ موسیقی را نمیپسندند؛ من اما بر این باورم که باید شرایط آزاد و عادلانه برای تولید همه نوع موسیقی در کشور فراهم باشد تا افراد بتوانند به تناسب علایقشان دست به انتخاب بزنند. ما باید بپذیریم که نسل جدید به تناسب دنیای جدیدی که تجربه کرده است، نوع موسیقی خاص خودش را میطلبد. قرار نیست همه یک سلیقه داشته باشند و اگر نوجوان امروز بخواهد شعر مولانا را در تلفیق با موسیقی پاپ، جاز و راک بشنود گناهی مرتکب نشده است. مفاهیم عالی و اوزان تند و خیزابی اشعار مولانا امکان خوبی برای تلفیق با سبکهای مدرن موسیقی دارد و ما باید از این امکان، نهایت استفاده را ببریم.
محسن چاوشی در آهنگ «بیست هزار آرزو»، واژه «گردان» در بیت «بیخود و مجنون دل من، خانه پرخون دل من/ ساکن و گردان دل من، فوق ثریا دل من» را بدون توجه به معنی آن به «گردون» تغییر داده و معنای شعر را مختل کرده است.
در مورد آسیبشناسی این حوزه باید بگویم که دو اشکال عمده در کار اغلب خوانندگان ما در استفاده از اشعار مولانا ـ چه در حوزه موسیقی سنتی و چه در حوزه موسیقی مدرن ـ وجود دارد: یکی اینکه گاهی بین محتوا و مضمون شعر با آهنگی که برای آن ساخته میشود تناسبی وجود ندارد. بهعنوان مثال گاهی برای شعری لبریز از غم و اندوه، آهنگی شاد و ضربی ساخته میشود یا برعکس. اشکال دیگر، غلطخوانیهای خوانندگان و دخل و تصرفهای نابهجای آنها در اشعار مولاناست.
برای مثال عبدالوهاب شهیدی در تصنیف «بی همگان به سر شود»، به شکل عجیبی واژه «زُلال» را در بیت «جاه و جلال من تویی، مُلکَت و مال من تویی/ آب زُلال من تویی، بی تو به سر نمیشود» «زَلال» تلفظ میکند!
یا محمدرضا شجریان در تصنیف «رندان مست» کلمه «زو» را که نقش قیدی دارد و مخفف «زود» به معنی «تند و سریع» است، به غلط «از او» خوانده است و آن را مخفف «زِ او» پنداشته است؛ اشتباهی که نحو جمله و ارکان دستوری آن را دچار مشکل میکند. همین اشتباه را بعدها علیرضا قربانی هم در بازخوانی این آهنگ مرتکب شده است.
این غلط خوانیها و دخل و تصرفهای نابهجا دامن گیر خوانندگان پاپ و راک و تلفیقی نیز هست. برای مثال محسن چاوشی در آهنگ «بیست هزار آرزو» واژه «گردان» در بیت «بیخود و مجنون دل من، خانه پرخون دل من/ ساکن و گردان دل من، فوق ثریا دل من» را بدون توجه به معنی آن به «گردون» تغییر داده است و معنای شعر را مختل کرده است یا در آهنگ «به رقص آ» چندین غلط فاحش دارد، مثلاً بیت «در عشق، تاجدارانْ در چرخِ او چو باران/ آن جا قبا چه باشد؟ ای خوشکمر به رقص آ»، «عشق» را با کسره اضافه خوانده است: «در عشقِ تاجداران…» و با این خوانش، جمله بدون نهاد مانده است.
من در اینجا از خوانندگان درجه چندمِ دیگری که بدون هیچگونه شناختی از ادبیات کلاسیک به سراغ مولانا رفتهاند میگذرم که پرداختن به آنها مجالی گستردهتر میطلبد. همه اینها نشان میدهد که اگر خوانندگان ایرانی میخواهند به سراغ مولانا و شعرش بروند بهتر است در انتخاب شعر و نحوه درست خواندن آن با اهالی ادبیات و متخصصان این حوزه مشورت کنند تا از چنین اشتباهاتی در کارهایشان بکاهند و آثار ارجمندتری تولید کنند.
« لطفا یک نظر بنویسید و در قرعه کشی پایگاه موسیقی نو شرکت کنید»
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰