به انکیدو دارش
خیالم جمع بود که نوارها به مقصد رسیده.
ما ضبط دوکاست نداشتیم. آن ها که ضبط دوکاست داشتند از ما بهتر بودند و یکی شان دست بالا زد و یک جعبه ده تایی مکسل ایکس ال را از من گرفت، با نوارهای مادر و ده ساعت ساز و آواز و موسیقی سنتی را روانه مگنت تار و سیاه نوار کرد. نوارها را بردم پست روبروی آرامگاه بوعلی و به مقصد اردوگاه میرزاکوچک خان فرستادم. برای نگهبان اردوگاه که ماه قبل مهمانش بودیم برای مسابقه شعر دانش آموزی، شعر قرضی ام به رفیقی دوم شد گویا و شعر خودم چیزی نشد. جایی در حافظه ماند برای تو. سال ها بعد فهمیدم که پست نوار نمی برد و من پول نوارها را به نقد گرفته بودم بی آنکه دست طرف رسیده باشد. نی نوای علیزاده هم یکی از نوارها بود.
جمشید منطقی آن ور آرامگاه و اول بلوار موشک سنتور می ساخت و نوار و کتاب و پارتیتور می فروخت. یک آلبوم پنج تایی از علیزاده داشت. جلد شده و شکیل و گالینگور، داشتنش فخر می آورد و سر صف اتوبوس شرکت واحد حسابی پُز.
قیمتش را قبل از عید گرفتم و بعد عید با عیدی ها روانه سازسازی منطقی شدم. به یک ماه نکشیده سیصد رفته بود روی آلبوم. منطقی برق چشمهایم را دید و از مغازه بیرون آمد و سر راه پله پاساژ صدایم کرد:
-بیا ببر. بعدا میاری سیصد تومن رو-
سیصد تومان را هیچ وقت نبردم
دلم که می گیرد، عاشق که می شوم و اشک سد می شود، نی نوا گوش می کنم. دست کم هفته ای یک بار، نه که عاشقی به هفته باشد ولی دل سبک شدن از شنیدن نی نوا به راه است.
کنسرتوی نی و ارکستر زهی، تازه بلد شده بودم که اجرای ساز زهی بدون آرشه و با ناخن می شود پیتزیکاتو.
دوست داشتم نریانی سیاه داشتم و اسمش رو می گذاشتم پیتزیکاتو یا ترمولو یا چللوی سیاه. نشد.
هنوز فکر می کنم نی نوا باشکوه ترین قطعه ارکستر ایران است، در تمام تاریخ.
چشمهایم را می بندم
به یاد تو
نی نوا می شنوم
به یاد تو
گریه می کنم، مرد بایس گریه هم بلد باشه
به بیست سالگی برمی گردم. خودم را نوازنده ویلن آلتویی می پنداشتم که نی نوا را می نواخت و تو در تاریکی تالار تماشا می کردی ونت ها را می نوشیدی و من
ابری سفید بودم با باران اشک هایم
مرحمتی حمید برزگر/فیلمنامه نویس
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰