چون دایره ما ز پوست پوشان توایم/ در دایـره حلقه به گوشان توایم
گر بنوازی،ز جان خروشان توایم/ ور ننوازی هم از خموشان تـوایم
«شیخ ابو سعید ابـی الخـیر»
موسیقی را معرّب واژهای یونانی و مأخود از« muse » هریک از نُه رب النوع اساطیری یونان،که حامیان هنرهای زیبا بودند، دانستهاند. صاحب نفایس الفنون آن را «فن ترکیب اصوات به نحوی که به گوش خوش آیند بود و مـعرفت احوال الحان و آنچه التیام الحان بدن بود و بدان کامل شود» تعریف میکند. «حافظ عبد القادر مراغی» موسیقی را «رکنی از ارکان ریاضی و جزوی از اجزای حکمت» میداند و میافزاید:«غرض از علم موسیقی مباشرت است در عـملیات ایـن فن، بر وجهی که آنچه در قوّت متصل گردد، به فعل توان آوردن تا نغمت ملائمه به سمع سامعان رسد و سبب ذوق و وجد و التذاذ گردد. پس محتاج شدیم به معرفت نغمات ملائمه چون مـا مـأموریم به قرائت قرآن به صوت حسن و صوت حسن جبلّیات مرخوشخوانان را».
«فرصت الدوله شیرازی» مینویسد: «این علم از تألیف و وضع حکمات، که روح را از آن لذتی و فرحی است، نه جسم را و موضوع آن سمع است و نفس را بـه واسـطهء آن حرکتی و جنبشی حاصل شود و از آن لذت یابد.»
و یکی از صاحبنظران معاصر میگوید: «موسیقی زبانی است که به جای حروف با اصوات سروکار دارد. همچنانکه دو یا چند حرف کلمهای را میسازد و کلمات جملهای را درست مـیکند،در مـوسیقی نـیز از یک یا چند صدا«مـیزانی» سـاخته مـیشود و از مجموع چند میزان یک جملهء موسیقی استخراج میگردد.» اما بر اینها باید افزود که موسیقی زبان دل و ترجمان عواطف انسان و بشر از هـمان آغـاز جـدا از آنکه میخواست از صداهای طبیعت تقلید کند، در جنبههای گـوناگونی زنـدگی کند و در بیان عواطف خویش از موسیقی بهره گرفت. به عبارت دیگر،در هر گوشهای از زندگی فردی یا اجتماعی انسان شادی یـا غـمی پیـروزی یا شکستی روی میداد، هجران یا وصالی حادث میشد، کار یـا تلاشی درمیگرفت، سور یاسوگی حلوه میکرد و…
موسیقی همچون ابزاری کارآمد آن لحظههای خاص را به دیگران انتقال میداد و در آنان هـمحسی و هـمنوایی ایـجاد میکرد. بنابراین هم در عرصهء کار، هم در صحنهء رزم، هم در لحظات بزم، هـم در مـراسم آیینی، هم در عروسی، هم در عزا، هم در ورزش، هم در تأمّلات فردی، هم در تلاشهای جمعی و… حضوری همیشگی داشت و بـازتابهایی کـه از زنـدگی و روحیات و خواستها و آرزوها و گرایشهای جامعه میگرفت، چند و چون روحی و عاطفی هر نـسل را بـه نـسلهای دیگر انتقال میداد و زمینهای برای آشنایی ذوقی و روحی ملتها با یکدیگر فراهم میآورد.
بـدینترتیب، مـوسیقی از قـرائت کتابهای مذهبی و سرودها و نوحههای آیینی و نمایشهای مذهبی گرفته تا آیینهای شکرگزاری در برداشت محصول، از جـشنها و یـادبودهای ملّی گرفته تا کارها و حرکات هماهنگ جمعی، از پیروزی و سرمستی گرفته تا شکست و نـاکامی، از سـور و سـرور گرفته تا ماتم و ضجّه و… نابترین لحظههای زندگی انسان را به تصرف خود درآورد و به زبانی مـبدّل گـشت که آشنای درونی همه انسانها از عالم تا عامی شد تا آنجا که«آرتـور شـوپنهاور» گـفت:«فقط موسیقی میتواند حقیقت جوهر وجود-ارادهء مطلق-جبر غمانگیز و هویت اساسی ما و جهان را آشـکار کـند.»
«اپیانیس زناکیس»نیز گفت: «موسیقی برای ما هنری است که قبل از تـمام هـنرها مـیان هوش و ذکاوت مجرد آدمی پدیدههای محسوس الفت و هماهنگی برقرار میکند»
و«توماس براون» گفت: «هرکجا هـماهنگی و نـظم و تـناسب هست،موسیقی نیز هست.»
موسیقی به لحاظ حوزه کاربرد و نفوذ در ذهن و دلهـای مـخاطبان،برتر از دیگر هنرهاست. زیرا از آنجا که لفظ ندارد، موهم معنی خاصی نیست و درک آن به چند وچـون حـال مخاطب و میزان احساس او بستگی دارد. بنابراین به شمار مخاطبان معنی و مفهوم مییابد و تـحلیل و تـفسیر میشود و همین ویژگی بر درجه نفوذ آن مـیافزاید.
شـعر تـنها هنری است که در این خصوص با مـوسیقی رقـابت و با آن تعامل داد و اگرچه از گذشته تا امروز در برتری هریک بر دیگری سخنها گـفته و بـحثها کردهاند، به نظر میرسد کـه شـاعران بزرگ هـم هـرجا در بـیان اندیشههای بزرگ و احساسات متعالی خویش و گـنجاندن بـحر در کوزه، الفاظ مناسب نیافتهاند یا ظرف لفظ را تنگ دیدهاند، با بهرهگیری از اصـوات بـه جای الفاظ، شعر را نیز موسیقیوار سـردهاند.
مولانا جلال الدین مـیفرماید:
بـاز اکنون بشنو زمن یرلی یـلی/یـرلی یلی هردم بخوان و دم مزن،یرلی یلی
یرلی یلی یرلا و یرلم یرلَلا/ترلا و تـرلم تـرلَلا حالی بخوان و دم مزن،یرلی یـلی
ساقی بیار آن جـام مـی/مطرب بزن آواز نی
بـرگو تـلالا تا لَلا/یرلی یلی،یرلی یلی
بـیجهت نـبود کـه اهـل عـرفان در تبلیغ و گسترش انـدیشههای خـویش و معرفی هستی به صورتی که خود مشاهده کرده بودند، از موسیقی و شعر بهره بسیار گرفتند و علیرغم اگـر امـّاهای بـرخی متشرّعان، حلقههای ذکر و جرگههای وعظ و تربیت و دیـگر مـحافل و مـجامع خـویش را از شـعر و مـوسیقی انباشتند و در پرورش مریدان و ترغیب دوستداران و از همدریدن حجابهای نفسانی رهروان، به«سماع راست» پرداختند و ضمن نقل احادیثی در ستایش«صدای خوش»، اهل معنی را از در غلتیدن به «سماع ناراست» که لهو صـرف و برانگیزنده شهوات است، هشدار دادند و در این خصوص«سماع نامه»های بسیار رقم زدند که بسیاری از آنها تا روزگار ما باقیمانده است.
گفته شد که شعر و موسیقی با یکدیگر تعامل دارنـد، بـه این صورت که بخشی از عناصر شعر از قبیل وزن، قافیه و ردیف، آهنگ حروف و واژگان و چندین آرایهء شعری همچون جناس، ترصیع، تکرار و تصدیر، واجآرایی، لزوم ملایلزم، اشتقاق، قلب، طرد و عکس، ردّ القافیه، ردّ المـطلع و… هـمه برگرفته از موسیقیاند و تصنیف، ترانه، آواز، سرود، قول، غزل و… همه شعرهاییاند که به یاری موسیقی به کار گرفته شدهاند تا در کنار اصوات موسیقی و هماهنگ بـا آنـها،به معنی بخشیدن به آن اصـوات در ذهـن مخاطبان یاری رسانند. چه کسی میتواند به ضرس قاطع بگوید که غزل زیر بیشتر شعر است یا موسیقی؟
یار مرا غار مرا، عشق جگرخوار مـرا/ یـار تویی،غار تویی،خـواجه نـگهدار مرا
نوح تویی،روح تویی،فاتح و مفتوح تویی/ سینهء مشروح تویی،بر دَر اسرار مرا
و …
علاوه بر این شاعرانی که با مـوسیقی آشنایی و بعضا انس داشتهاند، در معنیآفرینی و مضمونسازی از اصطلاحات موسیقی بسیار بهره گـرفتهاند و بـاهنر والای خـویش ذهن مخاطب را در گزیدن معنی حقیقی این واژگان یا معنی موسیقیایی آن مردّد کرده و از این رهگذر نیز بـر شـیوایی و تأثیرگذاری بیشتر شعر خویش افزودهاند.
اهل موسیقی را از دیرباز اصطلاحاتی بوده است همچون: آواز، دسـتگاه، نـغمه، لحـن، رنگ، چهار مضراب، درآمد،گوشه و… و آلاتی بوده است ازقبیل: تار، سنتور، نی، چنگ، دف، ضرب، کمانچه، قانون، رباب و… که البته چند و چون آنها دورههای متفاوت تاریخی، تفاوت داشـته است. فیالمثل امروزه در مـوسیقی مـا از بسیاری از لحنها و نغمههایی که در آثار ادبی به موسیقیدانان روزگاران پیشین نسبت دادهاند، نام و نشانی نیست و نیز از بسیاری از آلات نام برده شده در آن آثار، اثری بر جا نمانده است و از آنجا که موسیقی علاوه بـر جنبهء هنری و عملی یعنی آهنگ ساختن و نواختن و خواندن، جنبهء نظری و علمی نیز دارد، بسیاری در خصوص ماهیت آن و چگونگی پیدایش و تألیف ضرباهنگها یا به عبارتی ضرب و نقره و ایقاع و… مناسب آن با دیگر علوم و فـنون و هـنرها آثاری پرداختهاند و کتابها و رسالههایی پدید آوردهاند و با شیوههای علمی روزگار خویش این فن را استمرار بخشینده، به نسلهای بعد انتقال دادهاند.
فرهنگنویسان از گذشته تا این روزگار، کموبیش به ثبت و ضبط واژگـان و اصـطلاحات اهل موسیقی عنایت داشتهاند و گزارشگران تاریخ و هنر و ادبیات نیز تا حدودی به ثبت احوال موسیقیدانان، رامشگران، خنیاگران و… پرداختهاند. امّا گفتنی است که همه بر رعایت اخلاق و دیانت و پایبندی اهـل فـن به اصول و فروع شریعت تأکید کردهاند و این یا از باب توجه به حسّاسیتهای شریعتمداران بوده است و یا ناشی از ترس از لغزشهای احتمالی اهالی موسیقی و گرایش آنان به لهو و لعب و ابتذال.
منبع: نشریه رشد معلم – فروردین ۱۳۸۲
از کتاب «فرهنگنامه موسیقی ایران» – مولف: نـصرت اللّه حدادی – ۱۳۷۶
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰