ساز ایرانی و عشق در نگاه اول/گفت و گو با مهدی فرامرزی

مهدی فرامرزی

 

 

 

گفت و گوی موسیقی نو با «مهدی فرامرزی»، مدرس موسیقی و نوازنده دف، تار و سه تار و سرپرست «گروه دلاهنگ» را بخوانید:

 

 

موسیقی نو: غزاله جعفری

 

 

آقای فرامرزی ابتدا مختصری درباره خودتان بگویید، اینکه چگونه به موسیقی علاقه مند شدید و با چه سازی نوازندگی را شروع کردید؟

یک نگاه اتفاقی در ۱۳ سالگی به تار زدنِ داریوش پیرنیاکان -در آلبوم تصویری یادِ ایام استاد شجریان- با قطعه ضربی و آوازی پُرطنین‌اش باعث شد عاشق و شیدای تار شوم، به­ طوری که تا مدت‌های زیادی این آلبوم را هر روز نگاه می‌کردم و خودم را جناب پیرنیاکان تصور می‌کردم و گاه باورم می‌شد که پیرنیاکان هستم!

نداشتن هیچگونه اطلاعاتی در خصوص موسیقی و عدم پیشینه نوازندگی در میان اعضای خانواده، مسیر سخت و مبهمی را برای شروع سر راهم قرار داده بود.

علاقه زیادم به موسیقی باعث شد، بعد از مدت‌ها اصرار، برادرم گیتاری برایم بخرد و از همان لحظه شور و شوق وصف ناشدنی برای شروع موسیقی پیدا کردم.

فردای آن روز کلاس گیتار ثبت نام کردم و کمتر از ۶ ماه در آموزش گیتار به نتایج مطلوبی رسیدم. همه این شوق پرواز در عالم خیال موسیقی برای نواختن قطعه یاد ایام بود. بنابراین، از استادم خواستم آن قطعه را آموزش دهد.

متاسفانه آنجا بود که متوجه شدم، نمی‌شود یاد ایام را با گیتار نواخت! کاخ آرزوهایم چنان فرو ریخت که از فردایش گیتار را بوسیدم و کنار گذاشتم.

از آن پس تلاش کردم تا مسیر درست را با شروع تارنوازی انتخاب کنم. در زمان خرید ساز، فروشنده توصیه کرد برای توانایی بیشتر در نوازندگی، ابتدا از آموزش سه‌تار آغاز کنم. بنابر همان توصیه چون می‌خواستم نوازنده چیره دست تار باشم، این­بار سه‌تار خریدم و حدود ۳ سال آموزش دیدم.

حدود ۳ سال آموزش بدون وقفه! تا جایی که استادم از این همه اشتیاق و یادگیری حیرت کرده بود‌. همه اشتیاقم برای یادگیری سه‌تار، نوازندگی تار بود و برای این هدف روزی ۱۴ تا ۱۵ ساعت تمرین می‌کردم!

جالب این­که بعد از حدود ۳ سال آموزش، نظر استادم را برای شروع آموزش تار جویا شدم. این­بار نیز استادم گفت: هریک از این دو ساز در طبقه‌بندی جداگانه‌ای قرار دارند و نوازندگی سه­ تار مقدمه نواختن تار نیست!

من که تا آن لحظه نگفته بودم هدف واقعی‌ام از یادگیری موسیقی، نواختنِ تار است آن چنان از اشتیاق به موسیقی سرخورده شدم که سه‌تارم را فروختم و عهد کردم، نه تار می‌خواهم، نه سه‌تار و نه هیچ ساز دیگر.

بعد از ترک موسیقی، چون از کودکی خطی خوش داشتم و به این هنر علاقه­ مند بودم به سمت خوش‌نویسی رفتم.

خوش­نویسی را نزد اساتید محترم امیری و سرلک، آموزش دیدم هرچند هم‌چنان عشق به موسیقی را نتواستم فراموش کنم.

در همان دوران بود که در سال ۸۵ در جمع دوستانِ خانقاه، دف­نوازی را دیدم و جذبش شدم. با علاقه‌ای که به دف پیدا کردم، به سمت سازهای کوبه‌ای و دف رفتم.

اشتیاق به دف را استعدادی دیدم که تا آن زمان کشف نکرده بودم تا حدی که تکنیک‌هایی که هم دوره‌ای‌هایم مشکل داشتند را به خوبی یاد می‌گرفتم.

نزد استاد کامران قادری، مقام‌های دف را آموزش دیدم و بعد از یک سال و نیم نزد استاد دیگری دوره دف را در سنندج -مهد دف- تکمیل کردم. دوره‌ها که تمام شد در هر جشنواره استانی همدان که شرکت کردم، مقام آوردم.

تنبک نوازی استاد قادری باعث علاقمندی‌ام به یادگیری تنبک شد. فیلم‌های آموزش نوازندگی تنبک را در کافی­نت‌ها می‌دیدم و نزد استادان گرامی، جلال گودرزی و حمیدرضا زارعی نیز آموزش دیدم.

 

خوشبختانه زندگی را با علائق‌ام دنبال کردم؛ از طراحی با مداد و خوش‌نویسی و موسیقی گرفته تا تاریخ جنگ‌ها و علوم سیاسی. در دانشگاه کارشناسی علوم سیاسی خواندم و اواخر دوره دانشجویی نیز دوره‌های تنبک را به پایان رساندم.

در نهایت موسیقی اولویت اصلی زندگی‌ام شد.

-از فعالیت­های موسیقیایی خودتان، از جمله سازهایی که در نواختن و آموزش آن تبحر دارید برای ما بگویید.

با توجه به اینکه نقش موسیقی در همدان کم‌رنگ بود، به ناچار از سال ۱۳۹۲در تهران فعالیت کردم. تا آن زمان توانسته بودم در صدا و سیمای استان همدان بیش از ۱۰۰ ساعت موسیقی ضبط کنم، نوازندگی دف و تنبک انجام دهم و در کنار آن‌ها ضبط‌های استودیویی داشته باشم.

در جشنواره ضرب اصول تهران، شرکت کردم. بعد از اجرای صحنه، نوازندگان دیگر، تکنیک‌هایی اجرا کردند که تا آن زمان نه شنیده و نه دیده بودم و بی‌خبر از آن تکنیک‌ها بودم!

بعد از آن، تصمیم به تمرین بیشتر گرفتم. کتاب نُت‌خوانی و کلاس‌های استاد بیژن کامکار را آموزش دیدم تا جایی­که موفق شدم تاییدیه ایشان را در اجازه تدریس کتاب‌هایشان به دست آورم. بعد از آن، زیر نظر استاد مسعود حبیبی آموزش‌ دیدم و کتاب‌های ایشان را دوره کردم.

آموزش زیر نظر استادان مختلف باعث شد با همه سبک‌های دف‌نوازی آشنا شوم و توانایی اجرای آن‌ها را پیدا کنم.

همین دوران در یک فراخوان با گروه دف‌نوازان جَم به رهبری استاد رضا دربندی، آشنا شدم که همگی جزو اساتید دف‌نوازی هستند و عضو این گروه شدم و مدتی نیز در مکتب ایشان تلمذ کردم و سال‌هاست که این ارادت پابرجاست.

در اجراها و کنسرت‌های مختلف نوازندگی ‌کردم و هم­زمان در سال ۱۳۹۳ نیز به­ عنوان نوازنده مهمان به ارکستر ملی رفتم.

به موازات گروه جَم در گروه‌های دیگر مانند ارکستر ایرانویچ و … هم فعال بودم تا این­که به تدریج دریافتم تنها نوازندگی در گروه‌های متفاوت برای روحیه جستجوگر و کنجکاو من کافی نیست!

پس از آشنایی با دف نوازان جم، تصمیم به تشکیل گروه دلاهنگ گرفتم و یک-دو سالی هست که آهنگ‌سازی هم می‌کنم.

آزمون و خطاها از سال ۹۳ به نوازندگی در گروه‌ها و ارکسترها و شرکت و فراگیری از محضر استاد بهمن رجبی برقرار بود تا راهم را پیدا کنم.

– از چه زمانی به رویای خود رسیدید و آموختن تار را شروع کردید؟

ارکستر موجِ نو به سرپرستی استاد علی قمصری تشکیل شد و بنده هم به واسطه آلبوم نقش خیال با شیوه نوازندگی تار ایشان آشنا شده بودم. همان سال ۹۳ تصمیم گرفتم بالاخره شروع به یادگیری تار کنم.

آموزش تار را نزد استاد علیرضا عقیقی شروع کردم. پس از دیدار با جناب عقیقی یادم آمد که همان دوست قدیمی و همشهری هستند که روزگاری باهم گذرانده بودیم و چه اتفاقی بهتر از این!

ریتم در ساخت قطعات بسیار اهمیت دارد. با مشاهده این ضعف در نوازندگان تار تلاش کردم بر فیگورهای ریتمیک، مسلط شوم تا بتوانم قطعات خوبی بسازم. تسلط کامل در ریتم، دست آهنگ‌ساز را در ساخت قطعه باز می‌گذارد. این را بگویم که من در مکتب استاد قمصری تار و سه­ تار می‌نوازم.

-از چه زمانی به تدریس موسیقی و نوازندگی روی آوردید؟

سال‌های ۹۴ – ۹۵ یکی از دوستان که علاقه زیادی به جشنواره‌ها و ورک‌شاپ‌ها و غرفه‌داری صنایع دستی داشت، راه‌اندازی غرفه فروش انواع سازهای کوبه‌ای و همچنین خوش‌نویسی روی دف و … در نمایشگاه نوروزی برج میلاد تهران را پیشنهاد داد. در آن غرفه بزرگ، هم ساز می‌زدیم هم می‌فروختیم و هم روی دف خوش‌نویسی انجام می‌دادیم. بعد از جشنواره با حجم بالایی از تماس‌های بازدیدکنندگانی مواجه شدم که نوازندگی‌ام را در غرفه دیده بودند و خواهان شرکت در کلاس آموزشی دف بودند.

سال ۹۴ تدریس خصوصی را آغاز کردم و به تدریج شاگردانم زیاد و زیادتر شدند و چون تدریس جدی‌تر شد در آموزشگاه‌ها آن را دنبال کردم.

همیشه در انتقال آموخته‌هایم به علاقه­ مندان و نوازندگان مستعد ذوق و شوق دارم و به شکل غریزی به این کار و حس خوبی که از انتقال اطلاعات و تجربیاتم می‌گیرم، علاقه مند هستم.

-لطفا در مورد فعالیت­ها و برنامه ­های آینده گروه دلاهنگ که در حال حاضر سرپرستی آن را به­ عهده دارید، توضیح بدهید.

پس از شکل‌گیری گروه دلاهنگ از سال ۹۴-۹۵ هدف شخصی‌ام این بود که برای شاگردان و هنرجویان فضایی آماده کنم تا فعالیت‌های گروه‌نوازی را تجربه کنند. اما کم‌کم کارهای جدید مانند تمرین کاورِ موسیقی‌های معروف هم انجام دادیم.

هدف اصلی‌ام از ادامه فعالیت گروه، گسترش دامنه فعالیت دلاهنگ، اعضای گروه و شناساندن آن به جامعه موسیقی کشور و تبدیل به یک برند در این عرصه هست. فعالیت­هایی مانند: ساخت یک آلبوم به نام دلاهنگ، انتشار کتاب یا ایجاد مرکز موسیقی و آموزشگاه به نام آن.

-چطور شد که نام دلاهنگ را برای گروه خودتان انتخاب کردید؟

دلیل انتخاب نام دلاهنگ به سال ۸۸-۸۹ و شرکت در جشنواره اقوام ایرانی در تهران، همراه با نخستین گروه موسیقی از همدان باز می‌گردد. گروه دلاهنگ ۳ شب در فرهنگسراهای مختلف در تهران با دوستانی همانند استاد مهدی ملکی اجرا داشت و متاسفانه بعد از آن منحل شد.

پس از ۶ – ۷ سال نیز دوباره ترانه مشترکی به‌ نام دلاهنگ با ایشان تنظیم و اجرا نمودیم. دلبستگی به گروه نخستین دلاهنگ موجب شد برای این گروه نیز نام دلاهنگ را انتخاب کنم.

 

 

 

 

-در حال حاضر چند نوازنده و در چه رده سنی در گروه کوبه ای که سرپرستی آن را به عهده دارید عضو هستند؟

تعداد نوازندگان گروه دلاهنگ بستگی به شرایط و پروژه ها متغیر است. اما بین ۴۰ – ۵۰ نوازنده به‌ فراخور برنامه‌ها و گاه با نوازندگان مهمان به ۸۰ نفر هم می‌رسد.

این روزها، تمرکزم در گروه کوبه‌ای نوازان دلاهنگ بر ساخت قطعات جدید، اجرا و ضبط کلیپ‌های صوتی و تصویری، تنظیم نو از کارهای فولکولر یا ضبط کارهای تصویری متفاوت نسبت به دیگر گروه‌های کوبه‌ای توسط اعضای دلاهنگ است. ترجیح و علاقه­ ام این است که نوازندگان دلاهنگ از میان هنرجویانم و تقریبا هم‌سن خودم باشند.

-در نوازندگی شخص خاصی الگوی شما بوده است؟

به نظر من، استاد رضا دربندری بهترین استاد، نفر اول دف­نوازی و تنظیم ارکسترال در دف هستند و بهترین سونوریته‌ی دف‌نوازی را دارند. دیدن اجرای زنده ایشان و ضرب­دستش بنده را به خلسه موسیقیایی می‌برد.

همچنین همیشه دوست داشتم افتخار نوازندگی در گروه استاد شجریان پدر و پسر را داشته باشم و امیدوارم بتوانم روزی از استاد همایون شجریان دعوت به همکاری کنم و افتخار حضورشان را در گروه دلاهنگ به دست بیاورم.

-تجربه شما درمورد تدریس و یادگیری در سنین مختلف به زنان و مردان چیست؟ بنظر شما فرقی در یادگیری و حرفه­ای بودن نوازندگی آن­ها وجود دارد؟

بنظر من، تفاوت چندانی وجود ندارد اما می‌توان گفت که مانند یادگیری زبان‌ها، کودکان آموزش‌پذیری بهتری دارند.

یادگیری هر سازی باید در زمان مناسب خودش شروع شود و بسته به نوع ساز، شرایط عضلانی و فیزیکی آموزش نباید باعث آسیب به کودکان شود. از نظر من سن ۹ تا ۱۰ سالگی به لحاظ فیزیکی و قدرت یادگیری سن مناسبی هست.

-نظر شما درباره نوازندگی بانوان در کشور چیست؟ خبرهای مربوط به محدودیت­های نوازندگی بانوان چقدر برای شما اهمیت دارد؟

ناراحت می‌شوم. این­که خانم‌ها در اجراهای صداوسیما و صحنه‌ای، محدودیت دارند ناراحت‌کننده‌ست. خاطرم هست در برنامه اجرای زنده یکی از ارگان‌ها (وزارت امور خارجه) اجازه ندادند نوازنده‌های خانم گروه در صحنه اجرا حضور داشته باشند و به همین دلیل من و سایر اعضا برای حمایت از نوازنده‌های خانم گروه حاضر به اجرا نشدیم و صحنه را ترک کردیم، و برنامه موسیقی برگزار نشد.

-شما برای تدریس موسیقی، شیوه خاصی در پیش گرفته ­اید؟

من بسیار با شاگردانم همزادپنداری دارم و علاقه‌مندان موسیقی را به تماشای آموزش سازهای مختلف می‌برم تا ساز درست را انتخاب کنند و مانند من در آغاز راه و انتخاب هدف از یادگیری موسیقی به بی‌راهه نروند و اتلاف وقت و انرژی نداشته باشند. بیشتر مراجعان را گاهی تا ۲ جلسه برای انتخاب راه درست، ‌مشاوره می‌کنم.

سبک تدریس من به این شکل است که برای هرشخص با توجه به انتظارات، خواسته‌ها و هدف‌اش از یادگیری موسیقی، متد آموزشی انتخاب می­کنم و برای هر فرد، سبک اختصاصی طراحی می‌کنم.

دلایل علاقه مند شدن هنرجویان بزرگ­سال را جویا می‌شوم و بر همان اساس پیش می‌روم‌. تئوری و عملی را اصولی یاد می‌دهم و گونه مورد علاقه‌ و خواسته هنرور را پی‌ریزی می‌کنم. البته برای کودکان با تشخیص خودم آموزش می­دهم.

-بعد از سال­ها نوازندگی و تدریس انواع ساز کوبه ای و زهی، بنظر شما در حال حاضر، چالش­ها و مشکلات موجود در آموزش موسیقی سنتی چیست؟

خیلی از افرادی که به بنده مراجعه می‌کنند سازهای موسیقی سنتی را نمی‌شناسند! هرچند ممکن است گیتار را به خوبی بشناسند اما تار و سه‌تار و تنبور را خیر!

وقتی تار و سه‌تار را به صدا در می ­آورم تعجب می‌کنند، موسیقی سنتی از چنین توانایی‌هایی برخوردار باشد تا حدی که متاسفانه حتی با زخمه تار آشنا نیستند! صدای ساز و اسم سازهای ایرانی را نمی‌دانند!

اغلب خانواده‌ها، نسبت به موسیقی سنتی تصور دیگری دارند یا زحمت شنیدن و درک فضاهای دلنشین موسیقی سنتی و ایرانی را به خود نمی‌دهند. این در حالی است که موسیقی سنتی پویاست (نمونه‌اش آثار استاد قمصری) ولی نگاه عامیانه به موسیقی هنوز قاجاری است!

بر اساس همین نگاه، تصمیم‌گیرندگان نیز نگاهی به آینده موسیقی کشور ندارند و امیدی نیز به آینده و حمایت ارگان خاصی در این خصوص نیست و این وظیفه بر عهده هنرمندان و اساتید این حوزه هست!

موسیقی سنتی ایرانی خودجوش و مردمی هست و علاقه مردم به موسیقی باعث زنده نگه داشتن آن شده است. اگر کنسرتی برپا می‌شود یا گروهی شکل می‌گیرد اغلب بدون حمایت و خودجوش هست.

در حالی­که برخلاف ایران، بسیاری از کشورها، نهادهای حامی، سالن‌های رایگان برای تمرین و کنسرت فراهم می‌کنند یا گروه‌های ۵۰ یا ۶۰ نفره مورد حمایت قرار می‌گیرند، اما گروه‌هایی مانند دلاهنگ، در ایران حمایت نمی‌شوند و حتی سالن برای تمرین در اختیار ندارند و با هزینه‌های شخصی سالن تمرینات فراهم می‌شود.

مدیریت، اولویت و برنامه‌ریزی در موسیقی بسیار ضعیف هست و اهالی موسیقی به حال خود رها شده‌اند تا جایی که حتی در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها جایی ندارند.

-به عنوان کسی که سال­ها در عرصه موسیقی فعالیت دارید فکر می‌کنید مهم­ترین کاری که سازمان ها به ویژه وزارت ارشاد درباره بهبود اوضاع موسیقی کشور باید انجام دهند چیست؟

صداوسیما، ساز را نشان دهد! اولویت و گام نخست این هست که مردم و خانواده‌ها سازها را بینند و بشناسند تا سازهای ایرانی از این گمنامی خارج شود.

تلفیق صداها سلیقه‌ای هست و در این میان به ‌نظرم ضربه‌ای به موسیقی سنتی وارد نمی‌شود. البته معتقد هستم که کار قوی در موسیقی سنتی باید ساخته بشود تا تبدیل به برند شویم. البته که آهنگ‌ها و ترانه‌های موسیقیِ سنتی باید هویت ایرانی هم داشته باشد تا هر جایی از دنیا صدای تار را شنیدند به سرعت متوجه ایرانی بودن موسیقی شوند همان‌طوری که سی‌تار هندی را هرجایی از مردم دنیا می‌شنوند به هندی بودن آن پی می‌برند و یا هم‌چنین سازهای عربی و یا ترکی و … اما‌ متاسفانه موسیقی ایرانی به اندازه کافی در دنیا شناخته شده نیست و تشخیص داده نمی‌شود!

آرزو دارم موسیقی ایرانی هم از این گمنامی خارج شود. هر چند در کنار این‌ها مخالف تلفیق صداها و جنس صداها نیستم و محدودیت سلیقه‌ای برای استفاده از سازها قائل نیستم.

حرف اهالی این حوزه به مسئولان کشوری و متولیان امر موسیقی مربوط به مجوزها و سخت‌گیری‌ها و سنگ­ اندازی‌ها برای اجراهای زنده است. بودجه‌های ناچیز تعینی می‌شود و این که موسیقی جزو اولویت‌های فرهنگی و هنری کشور ما نیست! بلکه آن­چه هست تقلیل موسیقی به کارهای سفارشی است چراکه دغدغه‌ای برای موسیقی کشور وجود ندارد.

– گفتار پایانی

شخص خودم، بدون موسیقی در حقیقت هویتی ندارم، هرچند متاسفانه فقر موسیقی در کشور بیداد می‌کند. جامعه‌ای که موسیقی نقش پررنگی در آن نداشته باشد، جامعه خشک همراه با احساس و آرامش کم‌رنگ است و به سهم خود نمی‌توانم زندگی و جامعه‌ای را تصور نمایم که موسیقی نقشی در آن نداشته باشد.

کشوری که برای موسیقی سرمایه‌گذاری و هزینه نکند نمی‌تواند توقع اقتصاد سالم و کارآمد و درآمدزا از ظرفیت‌های موسیقی داشته باشد.

برای نمونه هر سال جشنواره موسیقی برگزار می‌کنیم و جوایزی هم اهدا می‌شود که هزینه‌ها و سرمایه‌گذاری در این راه تنها برای یک بار در سال است. این در حالی است که در کشورهای همسایه باتوجه به میزان سرمایه‌گذاری‌ها و تعداد کنسرت‌ها و برنامه‌های و جشنواره‌های موسیقی، هم درآمدهای متناسب و هم رونق گردشگری را تضمین می‌کنند.

جامعه‌ای که موسیقی داشته باشد، احساس هم دارد؛ تاکنون ندیدم جامعه‌ای که شهروندانش به دنبال موسیقی و نوازندگی جدی ساز باشند اما هم‌زمان کلاه‌بردار باشند! بلکه برعکس افراد مثبت بسیار دیده‌ام. هر چند دلال‌ها وارد موسیقی شده‌اند اما از موسیقی افراد دلال پرورش پیدا نمی‌کنند.

با تشکر از شما که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید و آرزوی موفقیت روزافزون برای شما و گروه دلاهنگ داریم.

پایان

 

.