محمدرضا شجریان: کسی که آهنگ می سازد باید به الگوی شعر آشنا باشد و کلام را حس کند

در چهارمین قسمت از پرونده اختصاصی استاد «محمدرضا شجریان» به رابطه او با شعر و شاعران و تاثیر شعر در هنر موسیقایی اش می پردازیم.

 

 

 

موسیقی نو: حمیدرضا ولیان؛ در یک گونه از تقسیم بندی موسیقی در جهان، موسیقی را به «با کلام» و «بی کلام» طبقه بندی می کنند. هریک از آنها هنرمندان و طرفداران و مخاطبان ویژه و پیگیر خودش را دارد. یکی از دسته بندی هایی که در موسیقی کلاسیک ایران مرسوم است تقسیم الحان و گوشه ها و نغمه ها به موسیقی سازی و آوازیست. شعر، ترانه و کلام جان مایه موسیقی ایرانی است. کم نسیتند علاقه مندان به موسیقی، که بیشتر مجذوب آوازها، ترانه و تصنیف هستند.

محمدرضا شجریان، به گنجینه ی ادب کهن ایران، از جمله اشعار شعرای بزرگی چون سعدی،حافظ، مولانا، باباطاهر،خیام و… علاقه خاصی داشت. « شعر و موسیقی در تمام طول تاریخ این سرزمین کهنسال و فرهنگ دیرپای آن، همچون دو بال یک پرنده برای پرواز بوده اند ». هریک از کنسرت هایش حاصل تحقیق در آهنگ های قدیمی ایرانی و دقت در تناسب آن با اشعار شاعران بود. هرچند این موضوع از توجهش به اشعار شاعران معاصر نیز نکاسته بود. امتیاز او بر سایر خوانندگان هم عصرش، تسلط بر ادای معانی بدیع شعری، خلاقیت و سلیقه او در بداهه خوانی و تکنیک آواز و سلطه او بر صدا و تحریرهایی است که با آن، ملودی های زیبایی را ابداع و ارائه می کرد.

شجریان مرید حافظ بود: « اگر شعر خوب در اختیار نباشد، هیچ گاه نمی توانم آواز خوب بخوانم و انتخاب حافظ بدان جهت است که هر هنرمند زرگری یک گوهر را تراش و صیقل می دهد. شعر حافظ هم برای من یک گوهر است». او سروده های مولانا، شیخ اجل و باباطاهر را بیشتر می پسندید. گرچه به همه شاعران قدیم و جدید و آثارشان توجه داشت و در دوره های مختلف عمر هنری اش اشعار برخی از آن ها بیشتر مورد استفاده او در آثارش بودند.

استاد در جایی می گوید: «خواننده اگر دانش آوازی کافی باشد و شعر را به خوبی بشناسد و از نظر مایه های هنری نیز توانا باشد، هیچ گاه کلام را فدای آهنگ نمی کند، بلکه آن قدر توانایی دارد که بتواند هر دو وجه کار را لحاظ کرده و آهنگ زیبایی بخواند، بدون این که شعر یا آهنگ فدای دیگری شوند.»

 

 

دیدگاه او به شعر و موسیقی جالب توجه است: «زبان و موسیقی، گوهر همزاد هم اند، چراکه هسته ی اصلی و اولیه هرکدام، صداست. آنچه به شکل گویش هاست و در فرم زبان بیان می شود، هسته اولیه اش صداست. پس در زبان، موسیقی وجود دارد؛ صدای هنجارگون قانونمند. موسیقی درونی کلمات در زبان فارسی، چه در شعر و چه در نثر، بیانگر معنای کلمه است. همین کلمه بله، در حالات مختلف، معنای مختلفی را القا می کند. تأیید، تأکید، تنبیه، شماتت و…»

او شعر را را به مثابه مواد اولیه اساسی برای هنرش می دانست :« من که خواننده یا آهنگساز هستم، وقتی می خواهم روی شعری آهنگ بگذارم، باید خوب به معنای شعر وقوف داشته باشم، ارزش هر کلمه را-به درستی-بشناسم.»

نگاهی به به آهنگسازانی که شجریان با آن ها همکاری کرده است، به خوبی نشان می دهد که این خصیصه از ویژگی های اصلی برای همکاری بود. «کسی که آهنگ می سازد باید به الگوی شعر آشنا باشد و کلام را حس کند. خواننده ها چون با کلام سروکار دارند از این جهت جلوتر هستند. خیلی از آهنگسازها با شعر سروکار ندارند. خیلی هم خوب می سازند، ولی وقتی به شعر می رسند ناموفق هستند. ولی بعضی ها موفق هستند و خوب کار می کنند.»

محمدرضا شجریان برایش آواز وسیله ای برای بیان شعر و معانی موجود در آن و عرضه به مخاطب بود. هدفی که اصل و مقدس است. «دراینجا، هدف من شعر است. چه در خواندن آواز و چه در هنگام ساختن آهنگی بر روی شعر. اگر معنای شعر را خوب بیان نکنم، از هدف شعر جدا افتاده ام و در واقع به شعر خیانت و بی حرمتی روا داشته ام. اگر کلمات، معنای خود را پیدا نکنند، کوتاهی از جانب هنرمندیست که نتوانسته با شعر ارتباطی درست برقرار کند».

از نظرگاه استاد محمدرضا شجریان، موسیقی، روان شعر و بیانگر معنای آن است. بنابراین باید به گونه ای انتخاب و ساخته شود که بتواند مفهوم شهر را به شنونده منتقل کند.او می گوید: «وقتی من شعر را خوب بشناسم، آهنگ را خوب بگذارم و با شعر منطبق کنم، و خوب هم اجرا کنم، می گویند این شعر به نیوشایی شنونده در آمده، یعنی آنچنان شعر را حس کرده که بیشترین تأثیر و بالاترین لذت را برای او به همراه داشته است.»

 

 

او به تناسب نوع موسیقی و شعر بسیار توجه داشت و این ویژگی را از استادانش به یادگار بخوبی آموخت. شجریان خاطره ای از استادش در این خصوص به ذهن دارد.

محمدرضا شجریان: «روز چهارشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۵۵ نزد استادم آقای برومند درس داشتم. (از این جهت این تاریخ را به یاد دارم که فردا آن روز، استاد برومند سکته کرد و درگذشت. خانم مسئول کلاس گفت که امروز درس نداریم، چون استاد را امشب به کاخ گلستان دعوت کرده اند تا نظرشان را درباره ی آهنگی که روی شعرحافظ گذاشته اند و به صورت اپرا، همراه با ارکستر سمفونیک، روی صحنه اجرا می کنند، بپرسند. آقای برومند گفت: برویم ببینیم په تاجی به سر حافظ زده اند! پیرمرد می دانست که شعر حافظ اصلا با اپرا جور در نمی آید. زمستان سردی هم بود و رفتیم. به هر حال برنامه اجرا شد و خواننده –که اسمش را نمی برم، برایم خیلی محترم است و دوست من هم هست-این شعر حافظ را: «صبح است ساقیا! قدحی پر شراب کن» به صورت اپرا خواند. شخصی هم که این آهنگ را ساخته بود، تحصیل کرده ی موسیقی در خارج بود، ولی خوب این اجرا بیانگر معنای شعر حافظ نبود و اصلا تناسبی نداشت. حین اجرای برنامه، زیرچشمی به استاد برومند نگاه می کردم و می دیدم گاهی مثل لبو قرمز و گاهی مثل گچ سفید می شود. البته قطعات دیگری هم در برنامه بود که خوب بود و ارکستر هم خیلی خوب کار می کرد، اما این قطعه… پس از پایان برنامه، شخصی که بانی این کنسرت بود، نزد آقای برومند آمد و پرسید: « استاد! چه طور بود؟ نظرتان چیست؟» استاد هم گفت: «خیلی حرف ها با شما دارم، اما حالا باید بروم. فعلا شب بخیر، خداحافظ!». در اتومبیل این مرد از شدت ناراحتی نمی توانست صحبت کند! گفت: «این ها حالا کارشان به اینجا کشیده که می خواهند شعر حافظ را مسخره کنند!» این موسیقی، مال این زبان نیست. اپرا موسیقی بسیار ارزنده و زیبایی است، اما با زبان خودش. قاطی کردن این ها اصلا کار درستی نیست.»

از کسی که استادش، برای پاسداشت شعر در موسیقی جانش را می دهد جز این انتظار نیست که همه عمر هنریش به شعر و شاعران توجه ویژه کند و شعر را اصل بداند. برای انتخاب شعرهای اجراها و نغمه و الحانش گاهی سال ها وقت بگذارد تا هم به درک عمیق ظرایف موجود در شعر برسد و هم حس شاعر را از سرودن کلمه ، مصرع و بیت دریابد.

شجریان می گوید:« سه تا چهار ماه قبل از شروع کنسرت، به دنبال شعر، تمامی کتاب ها و دیوان های شعر را زیر و رو می کنم تا بتوانم شعری را که حرف دل خودم و زبان مردم باشد را در آن پیدا کنم. در واقع، پیدا کردن شعر مناسب برای کار، از مهم ترین و پردردسرترین کارهای من به شمار می رود.» به عنوان مثال می توان از انتخاب و اجرای کم نظیر و خلاقانه شعر زمستان اشاره کرد. « چند سال است که من روی شعرهای اخوان مطالعه زیاد دارم، روی شعرهای مشیری و شعرهای شاملو مطالعه زیاد دارم، اینها را گهگاه بررسی می کنم، روی آن ها آهنگ می گذارم، آهنگ می سازم، ولی خب تا حالا اجرا نکرده ام. روی آن ها کار کردم…»

گنجینه انتخاب شاعرانی که شجریان، اشعارشان را انتخاب کرده و خوانده است را اگر به آن هایی که به هر دلیل مجال خواندش را نیافته اضافه کنیم، کتابخانه مفصلی از دیوان، و دفتر و رساله شعری می شود.

 

او یکی از پیشتازان خواندن شعرنو در موسیقی کلاسیک ایرانی بود. «سال ۱۳۵۴ شعر «پر کن پیاله را …» خواندم و برای همین کار اعتراضات فراوانی را به جان خریدم». هنرنمایی خارق العاده ، دقت سنجیده و درست، انتخاب لحن و نغمه و آهنگ بجا، توانایی و تسلط کم نظیرش در اجرای اشعار دهان مخالفان سنتی خوانش و اجرای شعر نو با ردیف موسیقی ایرانی را بست. «گفتند: توچرا شعر نو خواندی! من گفتم: اشکالی دارد؟ مگر بد شده؟ گفتند: نه، گفتم: خوب حالا که بد نشده چرا نخوانم؟ »

محمدرضا شجریان آمیخته ای از شعر کهن و شعر نوست. نقطه اتصال و پیوندی که هر دو قالب شعری را در ظرف موسیقی و حنجره آسمانی اش پیوند داد. هوشنگ ابتهاج (سایه)، شاعر صاحب سبک و خوش قریحه معاصر، که درهر دو قالب شعر کلاسیک و نو  اشعار نغز و دلپذیری دارد می گوید: « من گمان می کنم اگر حافظ شجریان را ببیند جلو می آید و دو لبش را می بوسد چنانکه او به شعر حافظ جان می دهد.» استاد شفیعی کدکنی، ادیب و شاعر شناخته شده و ارجمند معاصر در پاسداشت شجریان در کلاس درسش برای دانشجویان که از استاد نظرشان را درباره شجریان می پرسند می گوید: « زبان من قاصر است درباره او صحبت کنم. مثل منی چگونه می تواند درباره هنر موسیقی او نظر بدهد من شناخت درستی از موسیقی ندارم و یک شنونده هستم. اما شجریان در موسیقی نیر مثل حافظ در شعر است».

از رابطه محمدرضا شجریان و شعر وادبیات می شود مجلد مستقل نوشت آنقدر که او با هنرش تلاش کرد تا شعر و ادبیات این سرزمین باقی بماند. گرچه شجریان هرگز از اشعار فردوسی نخواند چون معتقد بود، «اشعار شاهنامه بهم پیوسته است قصه دارد و دنبال هم می آید و من در یک قطعه کوتاه نمی توانم اجرا کنم مگر اینکه بخواهم چند ساعت بخوانم که موقعیتش پیش نیامد».

همانگونه که فردوسی بزرگ در پاسداشت زبان فارسی جهدکرد محمدرضا شجریان نیز در حفظ میراث این سرزمین کهن سال ها و دهه های متمادی کوشش خستگی ناپذیر داشت. چه تناسب بجایی که این دو در کنار هم آرمیده اند.

بخش دیگری از این پرونده اختصاصی ویژه استاد محمدرضا شجریان را که به ابعاد مختلف زندگی هنری استاد می پردازد در یادداشت دیگری پی خواهیم گرفت.