«عثمان محمد پرست» بود که نوایی نوایی اش ماناست

 

موسیقی نو؛ حمیدرضا ولیان

در ۱۳۸۰ شمسی، سالن اصلی مرکز همایش های صدا و سیما، از چهره های شناخته شده و برجسته ایران زمین پر بود.
شخصیت هایی که در رشته های مختلف فرهنگی، علمی، هنری، اجتماعی و… بیش از ده ها سال تلاش کرده بودند و اکنون بیش از دهه ها از عمرشان در کسوت استادی می گذشت. بسیار از آن ها موی سپیدشان نشان از عمر بابرکت شان می داد. حضور این تعداد چهره برگزیده در یک همایش، در نوع خود کم‌نظیر است. مراسم با برنامه ها و سخنرانی های متنوع برگزار می شود. در بخشی از برنامه در فواصل سخنرانی ها نیز اجرای برنامه موسیقی تدارک دیده شد تا کمی جو رسمی و حضور سنگین اساتید برجسته ایرانی، تلطیف شود. در اولین اجرای موسیقی سمفونی با حضور تعداد بسیار نوازندگان به صحنه رفت و اجرایشان به کام حاضران خوش نشست. حالا دو سخنرانی دیگر و اهدای هدایای تقدیر و تندیس و تجلیل چهره های ماندگار دیگر انجام شد. وقت، وقت بخش دیگری از مراسم و اجرای موسیقی است تا فضا همایش و برنامه ها دوباره جانی دوباره بگیرد. اما این بار خبری از یک گروه ارکسترال بزرگ بر روی سن نیست. یک صندلی ساده در میانه سن قرار داده شده است و پیرمردی در هیاُت خراسانی با عمامه ای سفید بر سر و کت بر تن به روی سن می رود، یک ساز یه دست دارد. میکروفون تنظیم‌می شود و با همان طماُنینه و آرامش و نجابت همیشگی سلام آغاز می کند. کلامش را با تواضع فروتنانه اش، آمیخته با لهجه شیرین و طنز نمکین آغاز می کند. خیر مقدم و عرض تشکر می گوید بعد از این گروه موسیقی بزرگ که بسیار زیبا هم اجرا کرده اند من با این ساز تنها و صدای ضعیف چیزی برای عرضه ندارم.
اما همین که پنجه بر دوتار می زند انگار زخمه بر جان می زند. سکوت تمام سالن را فرا گرفته و چشم ها که نه دل ها به این صدا گوش می سپارند. بعضی چهره های ماندگار چشم هایشان را بسته اند تا جانشان را در آسمان این نغمه پرداز آسمانی پرواز دهند. مفاخر ایران زمین، غرق غرور ایرانی بودن می شوند و به این پیرمرد شوریده، که در آستانه ۸۰ سالگی اش چنین دل می شوراند سراپا گوش و چشم می شوند. انگار هیچ کس در این سالن نیست و همه در اعماق خیال و رویاهای خویش غرق شدند به سحر ساز و نوای این پیرمرد از خواف آمده، او که یک تنه بی ادعا در اوج استادی و تبحر هماورد یک ارکستر نشده بلکه اوج بالاتر را به میان آورد که هماوردی برایش نماند.
او «عثمان محمد پرست» بود که نوایی نوایی اش ماناست گرچه جسمش، از عالم خاک به دیار افلاک و آسمان ها پرکشید. روحش شاد.

.