استاد محمدرضا شجریان خواننده پرآوازه موسیقی سنتی از زمانی که پدرشان نسبت به تصمیم شان برای آواز خواندن مطلع شدند خاطره ای نقل کرده اند که به قرار زیر است:
سرانجام خانواده فهمیدند که آواز می خوانم. یعنی موقعی که من به تهران آمدم، پدر فهمید که من برای آواز دارم به تهران می آیم، ولی هنوز پدر نمی دانست که من در رادیو می خوانم. آن روز پدر خیلی گریه کرد! من خیلی غصه خوردم موقعی که سوار قطار بودم، پدرم ناراحت بود که دارم به تهران می روم. چون ایشان من را خیلی دوست داشت و بسیار ناراحت بود؛ ولی بالاخره باید می آمدم تهران، مشهد برای من جایی نبود که ….
بعدها که پدر فهمید، از یک نفر شنیده بود که من راهم را درست رفته ام. یک سال با آقای عبادی آمدم مشهد، پدر آمدند آقای عبادی را دیدند و گفتند «ها بابا! بالاخره راهت را درست رفتی، شیرت پاک بوده…» ولی خوب خودش موسیقی گوش نمی کرد. مادر می گفت «میشینه پای تلویزیون، همین طور به تو نگاه می کنه، موقعی که می خونی، گوش میده، ولی تا ساز شروع میشه، در گوشاشو میگیره! »
منبع: آفتاب یزد
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰