موسیقی نو: محمدرضا ممتازواحد | بهزعم راقم این سطور، بالاترین مظهر هویت ملی ایرانیان در طول تاریخِ پُرفراز و نشیبمان و بهخصوص در روزگارِ تعدیگریِ متجاوزان (ازجمله حملهی تازیانِ اسلامپیشه بهخاک پاک میهن)، حفظ ملیت و «ملت» بود و نه بهمثابهی منویاتِ آنان، «امت»! ایران و ایرانیان، ملت ماندند و هیچگاه امتِ هیچ دین و فرقهای نشدند.
نکتهی مهمتر، حفظ زبان ایرانیان است. زبان، عالیترین مظهر هویت ملی است و اشغالگران ایران (از ابتدای تاریخ تا هماکنون)، نتوانستند زبان ایرانیان را تغییر دهند ولی تمدن کهنی چون مصر پس از تصرف، زبان خود را از دست داد. سرزمین اشغالی ایران، با اتکاء به ملیت، زبان و سایر شئونات و هویتهای ملی و فرهنگی خود، غاصبانِ این آب و خاک را همواره و همه حال، در اهداف شوم و پلیدشان ناکام گذاشته است.
بهغیر از مامِ میهن که خود جُداگانه، موجدِ شکلگیری هویت ملی و یکسانیِ هویتهای اجتماعی است و همچنین زبان، که بارزترین احساسِ تعلق و حسِ مشترک را در پدیدهی جمعیِ هویتِ یک ملت موجب میسازد؛ نقش مهمِ میراث فرهنگی ناملموس نیز در این خصوص شایان یادآوری است. میراث فرهنگی ملموس و بهویژه ناملموسِ یک ملت بههمراهِ فرهنگ، سنتها و نمادهای ملیِ مشترک که اساساً تاریخ تمدن و دیرینهی فرهنگی آن ملت را در برمیگیرد، انکارناشدنی است.
این اصلی بدیهی است که هویتِ فرهنگی، مهمترین و رُکنِ رکینِ هویت ملی است و ملیگرایانهترینِ حس تعلق، خودآگاهی، تابعیت و قومیت از اصلیترین مظاهرِ آن است. بهعنوان نمونه؛ «نوروز»، بهعنوان یک جشن بزرگ ملی، نهتنها ایرانِ جغرافیایی بلکه گسترهی وسیعِ ایران فرهنگی و همسایگانِ فرهنگی را دربرگرفته و نه تنها بهعنوان جشن و نماد هویتِ فرهنگی، بلکه در هیئتِ آیینی فراملی، ظاهر شده است. این خود، بالاترین نمودِ نمادهای مشترکِ یکپارچگی و همبستگیِ ملی (در بین تمامی اقوام) و فراملی (در بین همسایگانِ فرهنگی) است. نوروز، بهعنوان یک میراث فرهنگی ناملموس بشری، قلمرو تاریخی خود را درنوردیده و جغرافیای امروزِ نوروز، نه تنها ساحت کلانِ ملی بلکه در پهنهی وسیع فراملی آن، پیوستگیِ فرهنگی و همگراییِ ملتهای همسایه و هممرزِ ایران را منجر گشته است.
مصداقی دیگر جهت تعمیمِ این بحث، «موسیقی» است. موسیقی، از ارکانِ مهم فرهنگی و از بارزترین و مهمترین شاخصههای هویتِ فرهنگی و هویتِ ملی است. در کشوری چون ایران که با فرهنگها، بومها و اقوامِ متنوع و گاه متفاوت درآمیخته است؛ در هر آیین، این موسیقی است که وفاق و اتحادِ قومی، بومی و در رأسِ آن، همبستگی ملی را سبب میشود. حال در شکل فراملی آن نیز، موسیقی، رشتهی پیوندی است که ملتها را بههم متصل میکند.
خوشبختانه، «جشن ملی نوروز» و «موسیقی دستگاهی ایران»، در فهرست میراث فرهنگی و معنوی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگیِ سازمان ملل متحد (یونسکو) ثبت جهانی شده است.
کوتاه در خصوص یک اثر موسیقی فراملی
آلبوم موسیقی «بخارا» بهآهنگسازی «صادق چراغی»، – بهعقیدهی نگارنده – نه تنها یک اثر ملی، بلکه یک اثر موسیقی فراملی است. این آلبوم از دو حیث حایز بحث و بررسی است؛ نخست، دغدغههای فرهنگیِ آهنگساز و سپس اندیشههای شاعرانگی او.
نگاهِ صادق چراغی بهموسیقی و اساساً سازوکارِ موسیقی وی، نگرش و رویکردی فراملی است. او بهغیر از ایرانِ جغرافیایی، ایرانِ فرهنگی و جغرافیای فرهنگیِ ایران را نیز مدنظر دارد. آلبوم موسیقی «بخارا» که حاصل تلاش حدوداً بیست سالهی اوست، با تمرکز بر سرودههای شاعر بزرگ ایران، رودکی سمرقندی، موسیقیای را خلق و عرضه کرده که همبستگیِ دو کشور ایران و تاجیکستان – و چهبسا، سایر کشورهای فارسی زبان – را منجر شده است و این مطلب کمی نیست و متأسفانه در سیستم فرهنگی حاکم بر کشورمان در بُرههی کنونی، بایستی برنامهها، جلسات و گردهماییهای بیشُمارِ رسانهای و غیررسانهای درخصوص تولید این آلبوم صورت میگرفت و این گفتمانِ موسیقیِ نهفته در آلبوم بخارا، مورد بحث و بررسی قرار داده میشد ولی افسوس، که اینگونه نشد.
اما، منظرِ قابل بررسی دیگر در مورد این آلبوم، اندیشههای شاعرانگی صادق چراغی است. دو نگرش از نظر نویسندهی این نوشتار، پیوسته مهم و تأملبرانگیز بوده است؛ «اندیشههای موسیقاییِ» شاعران و «اندیشههای شاعرانگیِ» موسیقیدانان. درخصوص اندیشههای شاعرانگی چراغی، تعلقخاطر و مسئولیت فرهنگیِ وی بهدو شاعر بزرگ ایران، رودکی سمرقندی و فردوسی طوسی که کمتر براساس سرودههای آنان ملودیپردازی صورت گرفته است، مسبوقِ بهچند دهه است. چراغی، رویکرد موسیقی خود درخصوص فردوسی را در سال ۱۳۸۴ و در آلبوم «از خشت و خاک» با صدای «علیرضا قربانی» محقق ساخت و بعد از حدود شانزده سال، آلبوم «بخارا» را در سال ۱۴۰۰ برپایهی سرودههایی چند از رودکی و با صدای خوانندگانی از دو کشور همفرهنگ «افضل شاهشادی» (از کشور تاجیکستان) و «وحید تاج» (از کشور ایران)، بهثمر نشاند. البته از دیگر آثار صادق چراغی چون آلبومِ «روی در آفتاب» (بر اساس سرودههای مولوی بلخی با صدای علیرضا قربانی) و همچنین ساخت موسیقی برای مجموعهی عظیمِ تلویزیونی «مستند ایران» نیز، نمیتوان چشم پوشید.
بهعقیدهی نگارنده، چراغی در تمام آلبومهای موسیقیاش (خاصه، آلبومهای موسیقی از خشت و خاک و بخارا ) با نگرشِ پژوهشی خود، موسیقیِ اشعارِ فردوسی و رودکی را استخراج کرده و در سازآراییِ ارکستر خود، سازهای متنوع (اما مرتبطِ) محلی را با توجه بهساز و کارِ موسیقیاش، معمول و ملحوظ داشته است و این نکتهی بسیار مهمی است که در دوران شاعرانی چون رودکی و فردوسی، چه موسیقی و چه ساز و آلاتی معمول و مرسوم بوده و کشف و شهود در این خصوص، خود مصداقِ بارز پژوهشی کاربردی و کارکردی است.
صادق چراغی، جُدای از ساز و کارِ گستردهی موسیقی و فعالیتهای پُرشمارِ اجراییاش، از فعالانِ سرشناس و خوشنامِ رسانهای است. سالهای حضور او در رسانهی رادیو فرهنگ (برنامهی «ایل بانگ»)، برکات بسیاری را برای اهالی نغمه و اهالی قلمِ موسیقی و بهویژه برای آن رسانه، بههمراه داشته است. چراغی، رسانه را تریبونِ مغفولین و مهجورینِ جامعهی موسیقی قرار داد و با وجود گستردگیِ فعالیتهای فرهنگیاش، حتی یک برنامه را بهخود و آثار و فعالیتهای خویش اختصاص نداد و نقش مهمِ «موسیقی» و «رسانه» در همبستگیِ ملی را، در راه و روشِ موسیقاییاش و بهویژه در رسم و رویهی رسانهایاش، نادیده نگرفت.
تصنیف«زمانه» به آهنگسازی «صادق چراغی» از آلبوم«بخارا» را بشنوید:
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰